جوان و مدگرايي نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوان و مدگرايي - نسخه متنی

سيد احمد رهنمايي؛ ناصر بي ريا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
جوان و مدگرايي
بسم الله الر حمن الرحيم
با عرض تسليت به مناسبت شهامت حضرت جواد الائمه ـ عليه السلام ـ و قدرداني از برادران عزيز در مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزهء علميه كه زمينه‌ي اين گفتمان را فراهم آوردند و از محضر شريف همه‌ي شما بزرگواراني كه در اين گفتمان شركت داريد. بحث امشب درباره‌ي جوان و مدگرايي است. بنده ابتدا مولفه‌هاي اين بحث را تعريف مي‌كنم و ادامه‌ي بحث را به عزيزمان جناب آقاي دكتر بي‌ريا خواهيم سپرد. يكي از مؤلفه‌هاي اين بحث جوان و ديگري، مدگرايي است. اصولاً وقتي كه سخن گفتمه از جوان و جواني سخن گفته مي‌شود، بايستي تا حدودي براي ما تعريف اني كلمه روشن شود. هر چند با تمام ااحساسات و وجودمان پا به دوران اين لحظات مي‌گذاريم، لمس و درك مي كنيم؛ اما اگر از جنبه‌ي انتزاعي و مفهومي يك تعريف روشني داشته باشيم شايد اين لحظات را بهتر درك كنيم. اگر از ما اين فصل گذشته است حداقل از تجربه‌هاي گذشتگان خودمان تا حدودي استفاده مي‌كنيم و نسبت به آينده‌ها از تجربه‌هاي خودمان آن‌ها را بهره‌مند خواهيم كرد. همان‌طوري كه در نادري مولا اميرالمؤمنين خطاب به امام حسن مجتبي فرموده‌اند: «انما قلب الحدث كالارض الخاليه‌ي ما القي فيها من شيئي قبلته». اين تا حدودي براي ما مفهوم جوان و جواني را روشن مي‌كند. قلب جوان همانند زميني خالي است آنچه در آن كاشته شود، مي‌پذيرد اگر بخواهيم مهم‌ترين شاخصه‌ي و امتياز يك جوان را در تعريف جوان و جواني مطرح كنيم؛ بهترين واژه براي تعريف اين محتوا و دوره‌ي خاص سني، اين است كه به كانون همه‌ي حركت‌ها، شعر و نشاط‌ها، گرايش‌ها، باورها و ارزش‌ها بپردازيم آن كانون قلب است. از اين رو مولا اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به يك عنصري در ارتباط با جوان اشاره فرموده اند كه به تعبيري، چون كه صد، آمد نود هم پيش ماست؛ اگر اين عنصر را تبيين كنيم همه چيز جوان را دريافت خواهيم كرد آن، اينكه دل جوان، مانند زمين خالي است كه آماده‌ي پذيرش هر چيزي است؛ مانند يك لوح سفيد است كه در اسلام" لوح سفيد هر چيزي را مي‌شود نگاشت. بدين روي با اين تعبير آمادگي جوان براي پذيرش همه‌ي ارزش‌ها و يا حتي ضد ارزش‌ها محرز مي‌شود. اصولاً در اين دوران با بركت قلب جواني كه خدا در وجود جوان قرار داده، همه چيزش، هوش، عقل، معرفت، احساس، عواطف، غرايض، گرايش‌ها، اميال، ايده‌ها و آرمان‌ها همه‌اش جوان‌اند. به تناسب چنين روحيه‌اي جوان دوست دارد، هر چيزي جوان باشد. اساساً انسان از جنبه‌ي روان شناختي دوست دارد هم، همانندسازي كند و هم در جهت مقابل، دوست دارد همه چيز را مثل خودش بيابد. اگر برنامه درسي، برنامه كاري هر چيزي كه مربوط به زندگي يك جوان است در نظر جوان‌ بخواهيد آن را تعريف كنيد و ببينيد، آن مطلوبيت، مورد توجه جوان‌ چيست؟اين است كه مي‌خواهد همه چيز را . زندگي، تحصيل، همسر، ايده‌ها و گرايش‌هايش، همه‌ي اين‌ها را به نوعي دوست دارد كه جوان باشد. بنابراين اين روحيه، حاكم بر همه‌ي وجود جوان و همه‌ي ارزش‌ها و باورهايش است. از اين رو بايد توجه كنيم، اگر احياناً به يكي از هزاران ميل و گرايشي كه در جوان هست مي‌پردازيم با توجه به اين خصلتي است كه در جوان مشاهده مي‌كنيم. چون جوان همه چيز را جديد مي‌خواهد. بدين روي يكي از گرايش‌هاي برجسته در يك جوان‌ اقبال به مُد و است كه به تعبير مدگرايي و در برخي مواقع مُدپرستي است و مُد در اصل يك كلمه‌ي فرانسوي است. در انگليسي هم كاربرد دارد. ريشه‌ي اصلي‌اش به لاتين و شايد قبل از لاتين به رم باستان برمي‌گردد از «modo» گرفته شده است. در ترجمه‌ي «modo» مي‌گويند: «what is karent»؛ يعني آن چيزي كه در جريان و رايج است. يا مي‌گويند: «of to day» يعني چيزي كه تعلق به روز دارد، جديد است. بنابراين شاخصه‌ي مد به تعبيري نوگرايي است. البته يك تعبير ديگري هم در ادبيات انگليسي براي مد و گرايي هست: «Fastion» و «Fastoist».
«Fastion» يعني مُد و «Fastionist» يعني مدگرا. اما آنچه كه ما بيشر در فارسي از آن استفاده مي‌كنيم، همين اصطلاح مُد و مُدگرايي است. اگر مد در بوته‌ي قرار دهيم نمي‌توانيم يك دفعه همه‌ي مدها و گرايش به مدگرايي را مطرود و منفي و ضدارزش بدانيم. همچنانكه كه در جهت عكس نمي‌توانيم همه‌ي آنچه كه مد هست و يا تحت عنوان مدگرايي قرار مي‌گيرد، مثبت بدانيم حتي ما در يك طبقه‌بندي مي‌بينيم كه بعضي از مدها و گرايش‌هاي به انواع مدها مثبت است و نمونه‌اش را هم داريم كه طي بحث به آن اشاره خواهيم كرد. بعضي از آن‌ها جنبه‌ي منفي داشته و ضدارزش است. برخي از آنها هم مهمل است. از جنبه‌ي ارزش‌يابي، نه ارزش و نه ضدارزش به حساب مي‌آيد. يك تعريفي كه بايد براي مدهايي كه تا حدودي از ديد ما يك جنبه‌اي از ضد ارزشي بودن را ايجاب مي‌كند، اين است كه به تعبير مقام معظم رهبري «مدظله» قبله نماي مدگرايي را فرهنگ غرب بدانيم. مقام معظم رهبري در سخنراني روز هجده تيرماه 1383 در جمع جوانان دانشجوي همدان اين اصطلاحي را به كار بردند كه «نكند قبله‌نماي مدگرايي جوانان ما به سمت اروپا باشد.» اين، مهم‌ترين شاخصه براي ارزش‌يابي، نوع مدگرايي است كه ما نمره‌ي منفي به آن مي‌دهيم. تو خود حديث مفصل بخواه از اين مجمل. يك شاخصه هم براي ارزش‌هاي مثبت اين كه مدي، ارزش مثبت است كه از مَنبت و خواستگاه ديني، فرهنگي، ملي و از عرق مذهبي برخوردار باشد و به نوعي در تناسب و توازن با فرهنگي باشد، كه يك جوان در آن فرهنگ زندگي كرده و با آن فرهنگ خو گرفته و در پرتو آن فرهنگ تربيت پيدا كرده است. نمونه‌اش براي امروزمان همان چفيّه‌اي است كه مقام معظم رهبري به گردن مي‌اندازند. اين يك مُد است. مُد به مرور زمان يا به تعبيرا نگليسي‌ها «The mod» مي‌شود، يعني از مد و رونق مي‌افتيد يا نماد مي‌شود. تمام تلاش ما اين است كه بگوييم مدهايي با ارزش است كه نه تنها در تناسب و توازن فرهنگ ارزشي ما باشد، بلكه بعد از يك مدتي نماد بشود. اگر به آن نماد كوچك‌ترين اهانت و جسارت بشود، ما بايد برخروشيم. اگر كسي امروزه به چفيّه‌اي كه در گردن يك بسيجي است اهانت كند، آن غيرت فرهنگي ما بايستي به جوش بيايد، چون اين يك نماد شده است. هنوز مُد است؛ اما در مسير نماد شدن است و آن نماد، خيلي ارزش است؛ مثل لباس روحانيت كه يك نماد است. هر چند مد نيست. چادر زنان ما يك نماد است، هر چند مد نيست، ولي بعضي چيزها ابتدا مد است و بعد به مرور زمان به يك نماد تبديل مي‌شود كه اين بايد مورد بررسي قرار بگيرد. سبك‌هاي مختلف از مدگرايي وجود دارد. ممكن است اين مد در لباس و پوشاك، در آرايش سر و صورت، راه و رسم زندگي، طرز حرف زدن، لحني كه انسان به كار مي‌بندد و يا ژيست و قيافه‌اي كه احياناً انسان دارد، نمايان بشود. براي مدگرايي يك ساختاري هم مي‌توان در نظر گرفت؛ بعضي از مُدها، كليشه‌هاي بي‌گانه و بي‌گانه پرستانه‌اند و بي‌گانه پسند. برخي مدها كليشه‌هاي بومي و مرز و بوم پسند و مردم‌پسند است. تعدادي از كليشه‌ها مربوط به مرزهاي عقيدتي و از آيين و ايمان ما گرفته مي‌شود كه در صدر اسلام، در زمان شخص حضرت ختمي مرحمت نمونه‌هايش را داريم و آن شاء الله به آن اشاره خواهد شد. و بعضي از كليشه‌ها كليشه‌هاي گروهي است. براي مثال بنده طرفدار يك گروه هستم، آن، يك مُدي را مطرح مي‌كندو من تابع آن مد مي‌شوم. اين هم يكي از كليشه‌هاي مدگرايي است. همه‌ي انواع اين كليشه‌ها و سبك‌ها در جامعه‌ي امروزي و در ميان نسل جوان ما ظهور و بورز دارد. ترجمه‌ي روح مدگرايي بخواهيم، احساس رضايت‌مندي جوان از قوي‌ترين اشعه‌اي است كه ما مي‌بينيم از روح مدگرايي نشأت مي‌گيرد. جوان با اين گرايش خاصش به يك مُد، باارزش، بي‌ارزش، احساس رضايت‌مندي مي‌كند. احساس نشاط، نو بودن، به روز بودن و هم‌رنگ و هم‌گرا بودن با يك گروه مي‌كند. و احساس تناسب و تقارن با آرمان‌هاي خودش دارد. پيام مُدگرايي دو چيز است. يكي هم گرايي و ديگري واگرايي وقتي يك جوان به طرف يك مد مي‌رود، از يك طرف مي‌خواهد روحيه‌ي هم‌گرايي را نسبت به آفرينندگان آن مُد نشان بدهد، از طرفي مي‌خواهد روحيه‌ي واگرايي را نسبت به سنت‌هاي خودش بنماياند. يا نسبت به سنت‌هاي غلط نشان بدهد. در مجموع به اين نتيجه مي‌رسيم كه مُدگرايي هم مثبت و هم منفي هم ارزش و خميني ضد ارزش است.
يكي از شاخصه‌ها مدهاي مثبت، كه خدمت‌تان عرض كردم اين است كه جوان ما مد را با توجه به ارزش‌ها و باورهاي ديني و ملي و فرهنگي خودش انتخاب كند. افراط نكند. از روي چشم و هم‌چشمي انتخاب نكرده باشد و تقليد كوركورانه نكرده باشد. اگر يك چنين مدي انتخاب يا براي نسل جوان ما معرفي بشود اين مد جوله‌اي از كمال‌يابي و زيبايي‌طلبي جوان است كه از روح جوان نشأت مي‌گيرد. مُدهاي منفي اين است كه: تقليد، افراطي، از روي چشم و هم چشمي، احياناً براي خودنمايي، فخرفروشي و هوس‌بازي باشد. شاخصه‌ي بزرگي كه از كلام مقام معظم رهبري براي آن ذكر كرديم اين است كه قبله‌نمايي به سمت و سوي غرب داشته باشد. خُب، من، اگر فرصت باشد بحثم را در ارتباط با عوامل زيرساختي مُدگرايي ادامه بدهم و اگر نه كه استفاده كنيم.
سخن‌راني جناب آقاي دكتر محمد ناصر بي‌يار
سعي مي‌كنم بر اساس بيانات ارزش‌مندي كه برادر عزيزمان جناب آقاي دكتر رهنمايي داشتند؛ نكاتي را خدمت عزيزان عرض كنم.@#@ لذا بحث ايشان زمينه‌اي است براي چند نكته‌اي كه بنده مي‌خواهم بيان كنم. اولين چيزي كه درا نيهمايش و در هر بحث و گفتگويي خوب است، مورد توجه قرار بگيرد اصل مشكل است؛ كه مشكل و هدف ما چيست؟ بعد بررسي كنيم كه چه زمينه‌هايي دارد؟ و اهدافي كه ديگران و احياناً دشمنان اسلام دارند، آنها را شناسايي كنيم. از راههايي كه آن‌ها از آن وارد مي‌شوند بشناسيم و بعد در صدد آموزش جوان‌هاي خودمان بربياييم و خلاها را پر كنيم. همه‌ي مباحث بايد به اين سوره‌ي سمت گرايش پيدا كند. خب چيزي كه در ذهن‌هاست مشكلي است كه وجود دارد گاهي مُدهايي كه با اسلام سرسازگاري ندارد، جامعه را رو به فساد مي‌كشاند. چگونه با اين‌ها مقابله كنيم؟ دو نكته در اين‌جا وجود دارد:
1. دشمن درصدد اين است كه بگويد: جوان، يعني اين كه يك دختر جوان مثلاً بايد با لباس بدن‌نما يا به طور بدحجاب و زننده بيرون بيايد. اصلاً اين‌ها با راه‌كارها، رسانه‌ها و تبليغات و غيره اصلاً بايد اين طور باشد بايد يك جوان بي‌اعتنا به معنويات، نماز، ورزش باشد. متوجه مدهاي مبتذل باشد. خب، اين، تعريف غلطي است. ولي اين‌ها با اين تعريف و خوراندن آن از طريق تبليغات به جواب‌هاي ما آنها را در حقيقت خلأ سلاح مي‌كنند. يك جوان فكر نمي‌كند كه «جوان» به اين معنا نيست و مي‌تواند خيلي بالاتر از اين‌ها باشد. اگر شما در كلمات مقام معظم رهبري مخصوصاً جلساتي كه با جوان‌ها داشته‌اند، كه حتماً توجه فرموده‌ايد، خواسته‌اند جوان را به ارزش‌هاي حقيقي خودش آگاه بكنند و از آن سطح پايين، بالاتر بياورند و چيزهايي را به او نشان بدهند، حقايقي را به او بفهمانند كه ديگران اين كار را نكرده‌اند. دشمنان ما آن طور نشان داده‌اند. اين شبيه آن سخن معروفي است كه به خصوص قبل از انقلاب خيلي شنيده مي‌شد كه بعضي خانواده‌هايي كه خيلي اهل دين‌داري نبودند مي‌گفتند: جوان است، آزاد بگذار. وقتي بزرگ و پير شد، خودش به طرف دين مي‌رود. اصلاً جوان‌؛ يعني اين،‌و پير؛ يعني آن. پيرها بايد مسجد بيايند، جوان‌ها بايد دنبال مد و امثال اين چيزهايي كه هست بروند. از سوي ديگر بر خوردمان با اين طور مسايل گاهي خيلي سطحي است، يعني فقط طرد است. ما جوان‌ها را طرد مي‌كنيم. اين چيزها را كه مي‌بينيم به جاي اين كه مسايل را تحليل بكنيم و يك جاي گزين خوبي پيدا كنيم فقط طرد مي‌كنيمو نتيجه‌ي عكس مي‌گيريم؛ يعني جوان‌ها بدتر، از ما و خانواده‌ها رميده مي‌شوند و اين مشكلات به وجود مي‌آيد. مشكل اين است. درباره‌ي زمينه‌هاي انگيزشي كه بنده در نظر گرفته‌ام، مسئله مد ريشه در زيبايي‌طلبي انسان دارد و خداي متعال اين را در قرآن براي همه گفته است. اينكه چرا جوان بيشتر مدگرا است؛ چون آدم كه پير مي‌شود ديگر از كار مي‌افتد، آن‌هايي هم كه از كار بيفتاده‌اند هم، جوانان بزرگساند. و لذا مي‌بينيد بعضي از افراد مسنّ هم چواني مي‌كنند و مدگريي در آن‌ها وجود دارد. «آن|اسلام جعلنا ما علي الارض زينه‌ي لها لنبلوكم ايكم احسن عملا سوره‌ي ملك. اين درباره‌ي همه‌ي آن چيزهايي است كه در روي زمين قرار دارد كه زنيت است و جاذبه دارد. خب، اگر هنر هم به آن اضافه و در ارائه‌اش يك سطح عالي‌تري از زيبايي همراه شود، به طور مسلّم جاذبه‌اش چندين برابر مي‌گردد. خداوند فرموده است: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَه‌ي اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» چه كسي گفته است كه زينت حرام است؟ چيز، زيبا بد است؟ طيّبات از روزي‌ها حرام است؟ خدا خودش هم حرام نكرده است. خداي متعال، به خصوص درباره‌ي دختران البته در يك زمينه‌ي به خصوصي، كه يك نوع تأييدي درباره‌ي اين حقيقت كه دخترها بيشتر به مُد گرايش دارند. «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَه‌ي وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ»؛[1] اين البته درباره‌ي اين موضوع است كه وقتي به مشركين مي گفتند: دختردار شدي ناراحت مي‌شد، و مي‌گفت اين فرزند من اين شده است و اين طبيعت و ماهيت كه «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَه‌ي وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ»؟. كه اين از زبان آن‌ها در قرآن نقل شده و رَد هم نشده است. اين را مي‌بينيم كه وجوب دارد. زن‌ها و جنس مؤنث بيشتر از مردها و پسرها به مُدگرايي توجّه دارند. يكي از زمينه‌هاي انگزيشي براي مُدگرايي، جديدگرايي است. كه اين را هم در روايات داريم «لِكلِّ جديدٍ لذّه‌ي». در هر جديدي، لذّتي است. اين يك حقيقتي است. وقتي كه به حدِّ إسراف و به حدِّ بالايي از گرايش مي‌رسد به منفي تبديل مي‌شود. مثل گرايشي كه بني‌اسراييل داشتند. مانند مَنّ نُسَلْوا، البته اين درباره‌ي غذا است. غذاي خوب و مُقوي و كافي از نظر انرژي و همه چيز بود، ولي اين‌ها مي‌خواستند كه تنوّع داشته باشد. لذا مي‌گفتند: «لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ» ما بر يك نوع و يك رنگ غذا صبر نخواهيم كرد، بگو: خدا براي ما خيار بروياند، عدس براي ما درست كند و آن چيزهايي كه مي‌توانيم رنگ‌هاي مختلف و مُدهاي جديدي از غذا را براي خودمان پديد بياوريم به وجود بياورد.
در يك سطح بالاتر دنياطلبي اشرافي به يك معنا يك زمينه‌ي مُدگرايي؛ يعني مُدهاي كه به صورت لوكس‌گرايي خودش را نشان مي‌دهد، طلب مي‌كند. «قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياه‌ي الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ».[2] وقتي كه قارون با زنيت خودش آمد و جلوي قوم خودش ظاهر شد، آن‌هايي كه دنياطلب بودند تَمَنّي كردند، گفتند: كاش ما هم اين زينت‌ها و مُدهايي كه به قارون داده شده، برخوردار مي‌شديم. كه برايشان قابل دسترسي هم نبود، بعد آن وقتي كه قارون دچار خَسب شد گفتند: ما حالا مي‌فهميم كه اين آرزوي خوبي نبود و كافرين مُفْلِح نمي‌شوند. خُب، اين زمينه‌ي انگيزشي است كه در همه‌ي ما وجود دارد، در جوان هم به لحاظ مطالبي كه جناب آقاي رهنمايي فرمودند، اين مسأله قوي تر است. نكته دوم اهداف مدسازي است. چه هدف‌هايي... ؟ چون در دنيا يك كساني پشت سر اين مدسازي هستند. اين مدها به خودي خود نمي آيد. يك جايي اين مدها توليد مي شود. در بازارهاي فرانسه اروپا و آمريكا افرادي هستند كه اصلا كار شان اين است، شغل‌‌شان مدل‌سازي و طراحي مدهاي جديد است.[1] .
[2] .
@#@
خب اين‌ها را طراحي مي كنند و به بازار عرضه مي كنند. با شيوه ها و راه كارهايي كه دارند اين ها را به خورد جامعه مي دهند. يك هدف مُد‌سازي كه هدف بدي هم نيست در نتيجه پيشرفت تكنولوژي حاصل مي شود. يعني پيشرفت بهينه از مواد در اثر تركيبات نو و جديد. وقتي يك ماشين مدل بالاتر مي آيد، امكانات راحتي بهتر و بالاتري دارد، چون تكنولوژي‌اش پيشرفت كرده است و اين را پيامبر ما رد نكرده است من در روايتي در سنن النبي ديده ام كه رسول خدا در ظرف‌هاي شيشه اي كه از دمشق مي آوردند، غذا مي خوردند و اين ظرف ها را دوست داشتند، و مي فرمودند: غذا در اين ها پاكيزه تر است و غذا ي من را فقط در اين ظرف ها قرار بدهيد. خب، آن وقت ها همه‌ي مردم ظرف هاي سفالي داشتند. چرا كه از نظر بهداشتي ظرف شيشه اي كه آن وقت يك تكنولوژي جديد، يك مد جديد به شمار مي رفت و از بيرون مرزها، از دمشق، آمده بود، پيامبر در عين حال رد نكرده اند. چون آن هدف را بر‌آورده مي كند. هدف اين است كه غذا را در ظرفي كه مي ريزد، پاكيزه و بهتر بماند. مُد گرايي به اين معنا هيچ اشكالي ندارد. لباس هاي جديد، كفش ها و وسايلي كه پوشش بهتري مي دهد، الان بعضي از پارچه هايي را طراحي كرده اند كه خودش همانند، با حرارت بدن را تنظيم مي كند. چه اشكالي دارد كه لباس هايي از اين پارچه ها درست بكنند و من و شما هم بپوشيم. اين يك نوع مدگرايي است كه فكر نمي كنم كسي هم در جامعه مخالف با اين باشد. دوم پول سازي كمپاني‌هاست. آمدهآآاي
اين هدف مهم كمپاني‌هايي است كه مد‌سازي مي كنند. (كمپاني هاي لباس، پوشاك، كفش و چيزهاي ديگر مصرفي.) اين‌ها با استفاده از جاذبه هاي جنسي، ستاره هاي سينما و ورزشي احياناً با استفاده از سياست مداران، اجناس‌شان را شهرت مي دهند و در اين زمينه پول‌هاي گزاف خرج مي كنند، وقتي كه يك ماركي مشهور شد اين‌ها ديگر بارشان را بسته اند. من آن وقتي كه آنها آمريكا بودم ديدم گاهي يك ماركي فقط صِرف اينكه مارك يك كارخانه اي را دارد، كفشي كه آن كارخانه توليد مي كرد شايد گاهي قيمتش ده برابر بود. مشابه‌ي‌ همان كفش را در مغازه‌ي ديگري با يك كارخانه‌ي‌ ديگري يك دهم آن خريده نمي شد. البته باز يك سري چيزهايي، مثلاً چشم و هم چشمي اي كه گفتند، وقتي كه جوان‌هاي هم‌سن، يكي كه يك چيزي را مي خرد، همه مي خواهند مثل آن‌ را از همان نوع بخرند، دنبال همان مي روند. يك راه كارهاي خاصّ خودشان را دارند. اهداف استعماري اضافه بر پول سازي ممكن است، پشت مُد‌سازي باشد، به ويژه براي كشورهايي، مثل كشور ما كه دشمنان مي خواهند از هر راهي ما را بكوبند و نفوذ بكنند. از راه مد‌سازي ترويج فساد مي كنند. نازك كردن و بدن نما كردن لباس‌ها و يا بعضي وقت‌ها اهداف گروهي‌اي كه پشت سر مد‌هاي خاص و ويژه اي است، اين‌ها يك سيري كارهاي خلافي را ترويج مي كنند. مثلا آن‌جا در آمريكا مد شده بود بعضي پسرها كه حلقه به گوششان مي كردند. در يك گوش يك يا دو حلقه، مثل زن ها آويزان مي كردند و به جايي رسيده بود كه جوان‌هاي مسلمان هم مي‌آمدند مي پرسيدند. اين قدر رواج پيدا كرده بود، ولي اين يك نشانه‌ي هم جنس گرايي هم است. يعني اين مد يك مدي است كه وقتي كسي بپوشد ترويج هم جنس گرايي در جامعه مي شود. خب، اين يك خط قرمزهايي است كه ما بايد به اين‌ها توجه داشته باشيم. گروه‌هايي به نام گروه آدم خوار هستند كه بعضي از آن‌ها واقعاً آدم خواري هم مي‌كنند. حالا داستانش بماند. اين‌ها هم براي خودشان يك مدها و لباس‌ها و طرز اصلاح سر و صورت خاصّي را طراحي كرده اند و روي سايت‌ها هست. نوعي مد هم متعلق به يك فرهنگ و قبيله‌ي‌ خاصي است، يعني يك گروه خاصّي از مردم يك مدي دارند. مثلاً مردان سرخ پوست، موهاي‌شان را بلند مي‌كنند و مي‍‌بافند. اين نشانه‌ي هيچ چيزي نيست، جز اين‌كه اين سرخ پوست است.
اتفاقاً ما اين را در بين بعضي از شخصيت‌هاي خودمان داريم و اسلام هم اصلاً به اين خيلي كار ندارد. براي مثال شما اسم مبارك حبيب بن مظاهر را شنيده‌ايد. حبيب بن مظاهر اسدي كه گيسوي بافته داشت و با همان گيسوي بافته سر مباركش را از گردن اسب آويزان كردند. ايشان ظاهرا از اصحاب اميرالمومنين و امام حسن مجتبي و امام حسين ـ عليهم السّلام ـ هم بوده است ولي هيچ كدام نگفته‌اند آقاي حبيب بن مظاهر اين مد را كنار بگذار. موهايت را چرا مي بافي؟ حتي تا دَمِ شهادت هم همان طور بود. ولي در احوالاتش در مجالس المومنين مرحوم شهيد قاضي نور الله شوشتري مي گويد: حبيب بن مظاهر بعد از نماز مغرب شروع به قرآن مي كرد تا اذان صبح قرآن را ختم مي‌كرد. عوض اين كه به او بگويند مثلا موهايت را دست بزن، قرآن به او ياد دادند. او را با قرآن آشنا كردند. حالا ما به راه كارها مي رسيم براي تبيين آن ببينيم هدف ما چيست؟ خب مُد‍‌گرايي به صورت عقلايي با اهداف قابل قبول و معمولي اشكال ندارد. خطوط قرمز را در مد‌گرايي روشن كنيم. مثل اينكه اگر يك مُدي حاكي از هم جنس‌گرايي باشد، اين خطر قرمز است، نبايد از آن عبور كرد. ما بايد ايجاد آگاهي و عقل‌گرايي در جوان بكنيم. جوان را درست تعريف بكنيم. همين فرمايش مفام معظم رهبري كه فرمودند: من معتقدم كه براي جوانان مسلمان به خصوص مسلماني كه با زندگاني ائمه و خاندان پيامبر ـ عليهم السّلام ـ و مسلمانان صدر اسلام، آشنايي داشته باشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست و الگو هم كم نيست. شما ببينيد، امام صادق ـ عليه السلام ـ از يك كسي مثل هشام جوان تجليل مي كند و مي فرمايد: ‌«ناصرنا بقلبه و لسانه و يده»[1]. در برابر افرادي مسن مثل حمران مومن الطاق و غيره ايشان را، بالخصوص، يك ارزش ديگري مي دهد. خب، جوان را ما چرا آن طوري تعريف بكنيم. يك الگويي مثل هشام داريم. اصلا جوان هايي مانند مصعب بن عمير كه دور پيامبر را گرفته اند، بايد الگوهاي جوان‌ هاي ما قرار بگيرند و اين‌ها را با آن‌ها آشنا كنيم. و يك راهي كار ديگر هم، اين كه ما خودمان مًد‌سازي بكنيم. مد به وجود بياوريم. به قول دكتر راهنمايي: مقام معظم رهبري يك چنين پيشنهادي را در شوراي عالي انقلاب فرهنگي آن دوراني كه رئيس جمهور بودند مطرح كردند.[1] . با قلب و زبان و دست ياري كننده‌ي ماست. @#@ كه ما بايد مُد‌سازي بكنيم. ما يك سري طراح‌ها، طراح لباس، كفش، مد مسلمان بياوريم و مُد‌هايي بسازيم و در بين كشورهاي اسلامي ترويج كنيم. چه اشكالي دارد؟ اگر ما اين كار را بكنيم آن وقت قشر عظيمي از جوان هاي ما كه گرايش‌هاي مذهبي دارند. به سوي اين مُدها گرايش پيدا مي‌كنند. در جامعه‌ي‌مان مي توانيم با توجه به وسايلي كه در دسترس داريم، راديو، تلويزيون و امثال اين‌ها، اين‌ها را به كار بگيريم.
دبير جلسه: جناب آقاي دكتر رهنمايي لطفاً بفرماييد با توجه به اين كه اسلام مدگرايي را قبول دارد، اما در مُدهاي اسلامي آن مصاديقي كه داراي جذابيت و تنوع و تناسبي كه با روحيات جوان باشد، اگر لحاظ شده است، بيان بفرماييد؟
آقاي رهنمايي: البته وقتي مي گوييم اسلام با مدگرايي سرمخالفت ندارد به صورت مطلق گفته نمي شود. اسلام با بعضي از مدها و مدگرايي ها سر مخالفت ندارد. شاخصه‌ي‌ اصلي مدگرايي از ديدگاه اسلام، اين است كه منطبق بر موازين و ضوابط فرهنگي، ديني و ملي باشد. اصولا ما مي‌توانيم با بيان يك سري از خاطره‌هاي غرور انگيز، با ذكر نمونه‌ي اساطيري كه منشأ بسياري از تحولات در تاريخ ما شده‌اند، با مطرح كردن بسياري از الگوها كه از جمله گل سرسبد همه‌ي ينها ائمه‌ي اطهار ـ عليهم السّلام ـ هستند. متاسفانه: آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي‌كرد. اما در مجموع كنار بسياري از الگوها نشسته‌ايم. اما وقتي مي خواهيم فيلم‌شان را بسازيم طوري نشان مي دهيم كه نمي توانيم از آن يك مد ارايه دهيم. بسياري از اوقات مد، سررشته در سابقه‌ي طولاني بشر دارد.
بعضي از مدهايي كه امروزه غربي ها دارند، اين مدها رواج داشته است. منتها به خاطر چرخشي كه به مرور زمان پيدا كرده در سير تاريخي‌اش «Themode» شده است، يعني در يك گردش كاري قرار گرفته و تاريخ مصرفش گذشته است، آن را بيرون انداخته‌اند. اما به طور كلي از حافظه‌ي تاريخ، محو نكرده‌اند. يك جامعه‌اي اين مد را از ميان خودش برداشته، اين «Themode» شده است. بخشي از آن هم نماد شده و در طول تاريخ مانده و از عنوان مد افتاده است، اما نماد است. دست‌هاي ظريفي در تاريخ بشريت كار مي كنند كه در همين وامانده‌ها و پس مانده‌هايي كه تاريخ مصرفش، گذشته آن را بازيافت مي كند، يعني يك سيري چيزهايي كه مربوط زماني، مثلاً هزار پانصد ـ ششصد سال قبل مد بوده، مي‌گردد پيدا مي كند و به زبان روز مفهوم سازي مي كند و در سطح اجتماعي به عنوان مد و آنچه كه مربوط امروز است، مطرح مي كند. بسياري از اوقات غربي‌ها، شيوه را بكار مي بندند و بسياري از مظاهر فرهنگي‌شان را به عنوان يك مد انساني جوان پسند به خورد جوان بشري مي‌دهند. خب، ما هم مي توانيم از اين شيوه استفاده كنيم. چه قدر از اين شيوه بهره گرفته‌ايم! آن برجستگي‌هاي زندگي پيامبر، ائمه‌ي اطهار ـ عليهم السّلام ـ و اصحاب، همين فلسفه‌ي شهادت ائمه‌ي اطهار را يك موقعي مرور مي كردم امروز در اين دقت كردم كه امام جواد ـ عليه السلام ـ چرا شهيد شدند؟ وقتي فلسفه‌شان براي جوان به زبان امروزي بيان شود، جوان يك الگو از اين فرهنگ مي گيرد. متوجه مي‌شويم كه تمام علت شهادت يا بهانه‌ي مسموم كردن حضرت، دفاع ايشان از حريم دين بود. حضرت جوان‌ترين ائمه بوده‌اند. تنها 25 سال سن مباركشان بود كه شهيد شدند. حداقل در عصر جواني، در يك جلسه‌اي كه در حضور معتصم، خلفيه‌ي عباسي، ساير فقهاي درباري، همه راجع به حدّ سارق، حكم خدا را اشتباه مطرح مي كنند. وقتي كه نوبت به امام جواد ـ عليه السلام ـ مي رسد و آن‌ها اصرار مي كنند كه حضرت هم اظهار نظر كنند، قدري به اصطلاح تامل مي كنند و مي‌گويند: خب، مسايل و گفتني‌ها را گفتند ديگر. بر اثر اصرار آنها وقتي حضرت حكم صريح خدا را مطرح مي‌كنند و معتصم از حكمي كه حضرت مطرح مي كنند، خوشش آمد بعداً، يحيي بن اكسم يا ديگران سعايت مي كنند و مي گويند تو از كسي دفاع كردي كه چندين هزار نفر پيرو او هستند. و اگر امروز مطرح شود كه حرفش در دربار حرف، شاخص و برجسته بوده استباي سلطنت و خلافت تو ضر دارد. با اين اسباب خدعه و فريب حضرت را به شهادت مي‎رساند. ببينيد اين جا، يك الگو و نماد براي ما صورت مي پذيرد. ما اين را اگر بتوانيم با يك زبان خوب، حالا هر زماني زبان خاص خودش را دارد. وقتي گفته مي‎شود: «كُن ابنَ زمانك». ببينيم اين زمان، زبان فيلم و اسلايدهاي متحرك به اصطلاح نمادهاي ديداري بيشتر كارآييي دارد. به تعبير آلوئن تافلر آمريكايي كه موجب سومش خيلي سر و صدا ايجاد كرد، مي‎گويد: امواج تبليغاتي سه رتبه دارد، موج اول و دوم و سوم. درباره‌ي موج دوم مي‎گويد: اين كه همه‌ي ابزار روز در استخدام كارگزاران فرهنگي يك جامعه قرار بگيرد. خب، مگر استفاده كردن از ابزار روز، بد است. الآن مگر نمي‎شود از اينترنت استفاده‌ي مطلوب كرد، ما چه قدر در صدد فرهنگ‎سازي از طريق همين ابزاري كه ابزرا روز ماست برآمده‎ايم؟ شما در مقابل اين همه فرهنگ‎سازي كه در طول شبانه روز مي‎شود؛ هزاران هزار سايت كه همه‎شان فرهنگ‎سزي و مفهوم‎سازي مي‎كنند. اينك از گروهي كه تعلق به اهل‎البيت دارند، چه قدر فرهنگ‎سازي مي‎شود؟ بيشتر اوقات اين ابزار، ابزار نقل مطالب و حوادث شده است. يعني ما يك تاريخ‎نگار شده‎ايم. اما نيامده‎ايم آن نقاط موج خيز، افتخارآفرين، حركت‎زا را در دل همين تاريخ كشف كنيم و بگوييم؛ ببين جوان، اين شاخص اين قسمت از تاريخ ما است. ما يك مقداري از استفاده كردن از ابزار روز مشكل داريم. شايد بنده قياس حال خودم را نگاه مي‎كنم و به بقيه‌ي عزيزان سرايت مي‎دهم اما به نظرم مي‎رسد در اين جهت مقداري كمبود و كوتاهي اريم. و لذا بايستي به تناسب حال و فراخر زمان ابزار را در استخدام گرفت. خب، زماني ما يك ابزاري در جوامع شرقي و اسلامي توليد مي‎كرديم. يك فرهنگي ايجاد مي‎شد غرب از آن استفاده مي‎كرد و همان پشتوانه‌ي تمدن مغرب زمين شد. تمدن كه وام‎داري قوم خاصي نيست شما وقتي تمدن غرب باستان را نگاه مي كنيد، آقاي ويل دورانت مي‎گويد: برخواسته از تمدن شرق باستان است. در جلد اول كتاب تاريخ تمدن دورانت عنواني بر اين جلد دارد كه مي‎گويد: مشرق زمين گهواره‌ي تمدن؛ يعني نقطه‌ي تكون تمدن غربي را تمدن شرقي مي‎داند. در امتداد تاريخ در قرون وسطي، يازده قرن، قرون وسطي ناميده شده است، آقاي مُنگامير واد، آقاي هينروكاس، خانم هانكه و ديگران آن را هم متوجه مي‎شويم چگونه انسان‎ها به هم ديگر وام مي‎دهند و چرخ تمدن و علم را مي‎گردانند. من يك خاطهرغاي خدمت‎تان نقل كنم يك مقدار بيشتر توجه داشته باشيم كه چه قدر چيزهايي داريم كه از آن غافليم. در دوران تحصيل در دانشگاه مك گيل كانادا (دوره‌ي دكترا) بود، يك وقتي مي‎خواستم از مقابل دانشكده‌ي مهندسي اين دانشگاه رد شوم ديدم يك پلاكارد، و زير آن هم يك دستگاه مجهزي زده‎اند. خيلي چيز جديدي بود. توجه كردم، ديدم نوشته است: دستگاه آب شرين كُن. چه كسي اين را ساخته و پرداخته است. دانش جوياني كه در اين دانشكده مشغول گذراندن دوره‌ي دكترا هستند. در دانشگاه مهندسي آن زمان دست كم، سي نفر از دانش جويان ايراني و پنجاه نفر بچه مسلمان در اين دانشكده بودند. وقتي من در سال 1377 به ايران آمد، بهمن 77 بود. يكي دو ماه گذشت. اواخر فروردين، اوايل اديبهشت 78 مي‎خواسم از خيابان گلستان رد شوم، ديدم يك مغازه‎اي دستگاه آب شرين كن آورده، و اين دستگاه تازه، به قم آمده بود. سر در، اين مغازه يك پلاكارد نصب كرده است، «تويد آب شيرين با مجهزترين دستگاه آب شيرين كن، ساخت كانادا» من واقعاً ديدم كه تبليغات غربي‎ها است كه يك توليدي را در مجموع به اسم و رسم خودش تبليغ مي‎كنند در صورتي كه چنين توليداتي بر شانه‌ي بسياري از فرهيختگان اسلامي است و دوستاني در رشته‎هاي ديگر بودند كه فرصت بيان نيست. وقتي جوان ما در آن فضا تحصيل كرده و يك سري امكانات علمي و اطلاعات خوبي را به دست آورده است، وقتي به ايران برمي‎گردد، مهم اين است كه از اطتلاعات و چگونه استفاده شود. آيا اين اطلاعات ارزش مصرف كردن يا آفرينندگي دارد؟ يك چيزي به من و شما مي‎دهند كه ارزش مصرف كردن دارد. مثلاً ميوه و غذا را اگر نخوري از بين مي‎رود. اما گاهي يك چيزي هست كه هم ارزش مصرف كردن و ام هرزش آفرينندگي دارد؛ يعني بايد اين مجموعه از اطلاعات و علوم بازيابي بشود و در اين فضا به فراخور حال مفهوم سازي بشود. مي‎خواهم خدمت‎تان عرض كنم، متأسفانه ما از اين امكانات كم‎تر استفاده و بهره‎برداري كرده‎ايم لذا در اين زمينه ما مقداري كمبود داريم. اين اشاره‎اي هم كه برادر و سرور عزيزمان جناب آقاي دكتر بي‎ريا فرمودند از شعار و لباس ملي كه مقام معظم رهبري فرموده‎اند، ايشان هم مي‎گويند من از شما مردم مطالبه نمي‎كنم از شوراي انقلاب فرهنگي كه داعيه‌ي تعالي و رشد فرهنگ ديني را دارد مطالبه مي‎كنم كه بايستي اين كت‎هاي ملي را تعريف كنند. يعني يك فرهنگستاني بايست بيايد اين كت‎ها را تعريف و به بازار عرضه كند. غربي‎ها اين كار را مي‎كنند. يك نمونه‎اش را حاج آقا اشاره فرمودند كي نمونه‎اش را هم ما ديده‎ايم كه در فروشگاه‎هايي كه مي‎رفتيم هر روز يك قسمتي از فروشگاه‎هاي بزرگ و زنجيره‎اي بود كه يك لباسي را معرفي مي‎كردند. حالا يك مردي يا خانمي مي‎پوشيد و نمايش مي‎داد و به هر حال اين را به دنيا عرضه مي‎كردند.@#@ ما اين همه مجموعه آموزه‎هاي انسان‎ساز داريم و متأسفانه از آن بهره‎برداري نمي‎كنمي. خب، جا دارد كه يك گروهي با اين ادبيات آشنا باشند و بنشينند در اين زمينه كارشناسي بكنند و اين مدها و كت‎ها را معرفي كنند.
دبير جلسه: جناب آقاي دكتر بي‎ريا، گاهي مي‎بينيم در بين قشرهاي دانش‎جو سبك‎هاي خاصياز لباس را مي‎پوشند يا آرايش خاصي را مي‎كنند، اگر ازا ين‎ها بپرسيد چرا اين كار را مي‎كنيد، اين كار ممكن است مخالف با دين‎تان باشد،‌آنها اين مسئله را مطرح مي‎كنند كه، الآن مُد است! لطفاً‌ بفرماييد رابطه‌ي مدگرايي با دين‎گريزي جوانان را در چه مي‎بينيد؟
آقاي بي‎ريا: بله عرض كردم، وظيفه‌ي ما اين است كه به جوان‎ها آگاهي بديهم و اين نكته را من مكرر برخورد كرده‎ام جوان‎هايي مي‎آمدند از نوع خاصي از لباس و اصلاح سر مي‎پرسيدند، بنده به اين‎ها مي‎گفتم، اين چيزها مهمنيست، شما اين را داشته باشيد ولي اسيرش نشويد. اسارت در مد غلط است. ولي استفاده از مد، اگر آن خط‎هاي قرمز نباشد يك سري مدها دست استعمار عرض كردم است آن هم اگر هستما بايد براي جوان روشن بكنيم و بگوييم كه فلان لباسي كه شما مي‎پوشي مثلاً فلان پيام را دارد. اگر او آگاه بشود مسلماً جواني كه مملكت و دين خودش را دوست دارد رعايت مي‎كند... مگر همين جوان‎ها نيستند كه روزهاي محرم و عاشورا به هيأت‎ها مي‎آيند با همين اصلاح سر؟ خب، آنجا ما بايد اين پيام‎ها را به آنها بدهيم. شما اسير مد نباشيد. اگر فهميديد كه در يك مدي يك پيام غير اسلامي و ضد رفتارهاي اسلامي است، يك جوان مسلمان اين را بايد از زندگي‎اش حف كند؛ ولي اگر حالا يك اصلاح سري است كه فرض كنيد، فلان جا در فلان كشور مد شده است. واقعاً‌ صرف مد است. مثلاً موي سرش را فلان طور اصلاح مي‎كند كار نداشته باشيم. آنها را طرد نكنيم. فايده ندارد. چون جوان دنبال زيبايي است. اگر اين مسئله‌ي زيبايي و مد و اينها ست، خب اينها باشد تا آن وقتي كه ما مدهاي خودمان را بيشتر ترويج كنيم و در جامعه‎مان بگوييم كه جوان مسلمان بايد مدهاي اسلامي را پي‎گيري بكند.
دبير جلسه: جناب آقاي دكتر رهنمايي بفرماييد كه راههاي مبارزه‌ي با مدگرايي منفي را در چه مي‎بينيد؟
دكتر رهنمايي: ما از يك طرف، چون در صدد تثبيت مدهاي منطبق با موازين اسلامي و فرهنگي برآييم و از يك طرف مبارزه كنيم. بايد يك شمشير دودم داشته باشيم. به نظر من راه‎هاي مبارزه با مدگرايي منفي چند چيز است كه خدمت‎تان عرض مي‎كنم كه اگر نياز به توضيح داشت بعداً در ضمن سؤالات‎تان به آن خواهم پرداخت. يكي اينكه، تلاش كنيم هويت ديني و مل‎مان را حفظ كنيم. چه كسي تلاش كند؟ نهادهاي اساسي جامعه‌ي ما؛ در درجه‌ي اول خانواده، در درجه‌ي دوم مدرسه و كانون‎هاي آموزشي ما و در درجه‌ي سوم مؤسسات دولتي و فرهنگي. اين‎ها همه متصديان ترويج فرهنگ ديني و ملي هستند. اين‎ها بايد هويت ملي و ديني را به هر قيمتي كه شده است، حفظ كنند. حيفم مي‎آيد يك خاطره‎اي را از حفظ هويت ديني براي‎تان نقل نكنم. براي اين كه يك مقداري برانگيختگي خاصي در خود من ايجاد كرد. ما به همراه خانواده يك سفري مي‎خواستيم از كانادا به زيارت برادر عزيزمان حاج آقاي بي‎ريا و چند نفر از دوستان برويم. هنگام ظهر به يك استراحت‎گاه رسيديم و گفتيم، وقت ظهر است، بايستيم اقامه‌ي نماز، صرف نهار و استراحتي بكنيم بعد حركت كنيم. برنامه‌ي ما هم اين بود كه هر جا مي‎رفتيم اگر هوا، فضا مساعد بود زير يك درخت و سايه‎باني نماز جماعت مي‎خوانديم. تعداد ما هم، خودمان و بروبچه‎هايمان بوديم كه به نماز جماعت مي‎ايستادند. آن روز ظهر يكي از دوستان قامت بست و ما اقتدا كرديم. يك نماز جماعت پنج شش نفره‎اي شد. وقتي نماز تمام شد من ديدم كه يك زن وشوهري آمده‎اند، كنار ما؛ اما با يك حالت خاصي. خيلي گويا ما را برداشت كرده‎ند، از ما خوش‎شان آمده است. آقا؛ يك مردي با محاسن بلند و تمام بدنش پوشيد. و خانم هم همين طور؛ بدنش پوشيده بود. در نگاه اول، من گفتم كه شايد آن‎ها مسلمان باشند، از ديدن چند تا بچه مسلمان خوش‎شان آمده است. به هر حال وقتي باب گفتگو باز شد؛ آن آقا گفت كه من روحاني كليسا هستم. ما تعجب كرديم. چه طور اين قدر رغبت پيدا كرده است همنشين ما بشود! حتماً مي‎خواهد يك مطلب خاصي بگويد. گفت: از شماها خوشمان مي‎آيد. گفتيم چرا؟ گفت: شما بچه مسلمان‎ها هر كجا باشيد هويت ديني‎تان با شماست. در بازار، امان عمومي، فرودگاه، پارك و هر كجا كه باشيد همين كه چند وعده نماز داريد و مي‎ايستيد و مقيد هم هستيد و نمازتان را مي‎خوانيد، و به اين صورت (جماعت) هم مي‎خوانيد، اين، هويت ديني شما را شاخص مي‎كند. ايشان مي‎گفت: روزهاي يكشنبه در كليسا، تكيه كلام من به مسيحي‎هايي كه در كليسا شركت كرده‎اند، اين است كه براي ترويج آيين مسيحيت بايد از مسلمان‎ها الگو گرفت. جوان‎ها مسلمان هر كجا هستند اين هويت را دارند؛ شما به يك محيط بسته و يك كليسا اختصاص داده‎ايد. بيرون كليسا ديگر خبيري از دين نيست. واقعيت هم اين است كه حفظ هويت ديني و ملي خيلي مي‎تواند شاخص باشد. اجازه بدهيد يك خاطره‎يي ديگري را از ايران خودمان تعريف بكنم. ما يك گروهي از مؤسسه‌ي امام خميني، در چهار دستگاه اتوبوس، دو سه روزي به همدان رفته بوديم. در مجموع يك اردوي سياحتي تربيتي بود. ما آن جا خدمت دوستان بوديم. همه‌ي دوستان با خانواده‎هايشان بودند. البته بنده مجرد بودم. وقتي مي‎خواستيم براي ديدن آثار باستاني از جمله غار في صدر برويم من يك پيشنهادي به دوستان معمم دادم. گفتم: شما به همين سبكي كه از قم آمده‎ايد در اين اماكن، پارك‎ها و مرازك توريستي حاضر بشويد، ارزش دارد. خب، بعضي از دوستان توجه كردند و به همين سبك هم ما وارد شديم. يك گروهي روحاني، هر كجا مي‎رفتيم تعداد زيادي از توريست‎ها، حتي توريست‎هاي خارجي بودند كه اطراف ما جمع مي‎شدند و ما در آن فرصت، يك فرصت استثنايي، خيلي از مطالب را مي‎گفتيم. آن‎ها خيلي از سؤالات را از ما مي‎كردند؛ ما جواب مي‎داديم. در هر مركزي وقتي كه ظهر مي‎شد نماز جماعت مي‎خوانديم مي‎ديديم،سيصد چهارصد نفر به جمع ما مي‎پيوستند و يك نماز جماعت مفصلي تشكيل مي‎شد. در غار علي صدر در هر قايقي سه چهار نفر نشسته بوديم. عمامه‌ي نوراني اغلب دوستان سفيد و در سياهي و تاريكي غار خيلي نمود داشت. ما سوار قايق بوديم، پارو مي‎زديم و جلو مي‎رفتيم يك صداي ترانه و تنبك زدني از مقابل مي‎آمد. بعضي از برادرها گفتند الآن يك مقداري ممكن است به ما بي‎حرمتي بشود. گفتيم إن شاء الله چيزي نمي‎شود. خب،اين غار هم پيچ اندر پيچ است. به محض اين كه قايق‎هاي ما به هم رسيد و آن‎ها متوجه شدند كه چند تا روحاني سوار قايق هستند، صداي ترانه و تنبك خوابيد و يكي از آن‎ها گفت: بر محمد و آل محمد صلوات. اصلاً بايد جو را عرض كرد. همين، يعني يك هويت ملي و ديني و فرهنگي وقتي در يك جايي باشد، حالا تجربيات جالبي كه ما از حضور خانم‎هاي‎مان كه با حجاب كامل و چادر در جوامع غربي بودند خيلي زياد است كه حاج آقا ممكن است اشاره‎اي بكنند. دومين راه اين است كه ما از طريق گفتمان‎سازي ارزش‎ها و باورهاي ديني را در هر شرايطي كه هستيم تثبينت كنيم. بايد غرور ملي و فرهنگي را تقويت كرد. نبايد آن را شكست. بايد غيرت ديني و تعصب مذهبي را به هر قيمتي تقويت كرد. بايد نوگرايي و نو شدن را با گزينش جلوه‎هاي زيبا و پسنديده از زندگاني الگوهاي برجسته داشته باشيم. بايستي جلوه‎هاي زيباي فرهنگي و ديني را به نسل جوان معرفي و فضاي كاري و زندگي و تحصيلي را براي جوانان جذاب كنيم. نماز خانه‎هاي ما معمولاً فضاي كسل كننده‎اي دارد. عوض آن، تفريح‎گاه‎هاي ما فضاي جذابي دارد. خب، جوان با آن حالتي كه ذكر كرديم گرايشش به كجاست؟ سينماهاي ما چه جذابيتي دارد؟ كانون‎هاي فرهنگي ما چه جذابيتي دارد؟ معمولاً صندلي‎هاي پاره و فرش‎هاي كثيف و... شما به هر نماز خانه‎اي برويد مهرهايش كثيف است به دلتان نمي‎چسبد روي آن نماز بخوانيد، چرا اين طوري است،؟ اين مي‎خواهد براي جوان فرهنگ سازي كند؟ خب، اين‎ها يك مقداري كوچك است اما به قول انگليسي‎ها مي‎گويند: تايني بات گريتس (Tainy burt greas)؛ كوچك است اما خيلي مهم است. اين‎ها شايد به چشم نيايد. لذا بايد اين‎ها را به صورت صحيح فضاسازي و جذاب كرد و احياناً اگر مدهاي شايسته‎اي را سراغ داريم و ساخته‎ايم بعد از ساختاري كه از مد به دست آمد و ديديم اثر مثبت گذاشت تبديل به هويت و نماد كنيم.
دبير جلسه: جناب آقاي دكتر بي‌ريا، بفرماييد آيا ما لباس ملي داريم؟ دوستان پرسيده‌اند كه شما در آن‌جا (امريكا) در چه شرايطي از لباس روانيت استفاده مي‌كرديد و خانم‌هاي باحجاب و چادر در چه وضعيتي بوده‌اند؟ اگر ممكن است يك گزارش اجمالي بدهيد.
آقاي بي‌ريا: البته باز اين مسئله و سؤال اولتان اين كه آيا ما لباس ملي داريم يا نه؟ بايد اين را معرفي كنيم. الا" ما در ايران خودمان لباس ملي‌اي كه بگوييم اين لباس ملي ماست فعلاً نداريم. اكثر مردم، البته غير از روحانيون، از همان كت و شلوارها كه از فرنگ آمده و در همه جا ترويج شده است، استفاده مي‌كنند. لباس ما خيلي ساده است و همان طوري كه برادرمان گفتند.
دبير جلسه: آيا لباس روحانيت لباس ملي است؟
آقاي بي‌ريا: لباس ملي روحانيون است.@#@ ولي اين كه ما بخواهيم لباس روحاني را به عنوان لباس ملي معرفي بكنيم، خب اين خير. ولي بعد از انقلاب يك لباس‌هايي، يك طرز لباس‌هاي شيك و خوبي هم هست، و كت‌هاي خاصي را طراحي كرده‌اند كه يقه‌هاي خاصي دارد، مي‌توان، روي اين به عنوان لباس ملي كار و ترويج كرد. بالقوه داريم. مي‌توانيم روي اين كار و به عنوان لباس ملي چيزي را طراحي بكنيم. درباره‌ي لباس روحانيت، بنده آنجا، چون از منزل با وسيله نقليه به مركز تعليمات مي‌رفتم. وارد مركز مي‌شدم به داخل گاراپ مي‌رفتم با لباس روحاني بودم، مشكلي هم نبود. اما مثلاً براي خريد و دانشگاه با لباس معمولي مي‌رفتم. اما همسران‌مان همه با چادر بودند. حتي دختر بنده كه در دانشگاه هستند در آن دوره‌اي كه ايشان ليسانسش را گرفت در بين تمام آن فارغ‌التحصيلاني كه در آن مقطع زماني، فارغ التحصيل شد، اول شد و با همان چادرش به آنجا مي‌رفت و تمام نمراتش هم بدون استثناء صد بود كه اين يك نماد خيلي زيبايي داشت كه يك دختر مسلماني با حجاب كامل و چادر مشكلي در آنجا به عنوان دانش‌جوي درجه‌ي اول در بين تمام آن پنج هزار نفري كه آنجا در آن مقطع فارغ التحصيل شده بودند معرفي شد و دهان همه باز مانده بود و در آن مركز تعليمات اسلامي هم به همين سبك بود ما ابتدا كه رفتيم يك مقدار، بعضي از خانم‌ها مشكلاتي داشتند. مثلاً يك برخوردهايي با ما داشتند ولي بعدها اين مسئله كاملاً، به خصوص بعد از اين كه، دختر بنده به عنوان جوان الگو مورد تعريف و ستايش همه قرار گرفته حل شد و اين هم يك نكته‌اي است كه وقتي جوان‌هاي مبرّز ما، در درجه‌ي اول روي آن بچه هايي كه به مسابقات جهاني و المپيادها مي‌فرستيم بايد كار بكنيم، اين‌ها مي‌توانند براي جوان‌هاي ديگر الگوسازي كنند؛‌يعني اگر دخترها و پسرها به المپيادها مي‌روند يك مد لباس جالب اسلامي داشته باشند اين مي‌تواند خودش يك وسيله‌ي مدسازي خوبي باشد.
آقاي رهنمايي: ببينيد،‌همان طوري كه تذكر داده شد ما هنوز يك الگويي از لباس ملي نداريم كه ارايه بدهيم. بايستي بسازيم. منتها ابزار و معيارهايش را داريم. مثلاً در خصوص مردان بايستي بر اساس موازين شرعي، اگر احياناً‌بايد بازوانشان پوشيده باشد، خب اين لباس ملي ما بايست اين ارزش را لحاظ بكند. اگر بايستي حجم و به خصوص پايين تنه‌ي بدنشان از چشم‌ها و انظار پوشانده بماند اين ارزش ديني و فرهنگي بايستي لحاظ بشود. اگر احياناً در مراسم باستاني‌مان يك برنامه‌هايي داشته‌ايم كه ارزش بوده و اسلام آن را مطرود نكرده است، لحاظ بشود. مقام معظم رهبري هم به لباس بومي خيلي از جوامع اشاره مي‌كنند، مي‌فرمايند: رئيس جمهور بود اما مثلاً با يك دامن وارد آن جلسه‌ي‌رسمي مي‌شد و به لباسش افتخار هم مي‌كرد. خب، ما مي‌توانيم بسازيم. غرض اين است كه بايستي يك انگيزه‌هايي را ايجاد كرد و بر اساس آن معيارها، ساخت. و ايشان اشاره فرمودند كه ما بالقوه داريم ولو اين كه فعلاً چيزي نداشته باشيم. فقط هم لباس نيست. آرايش موي سر آرايش محاسن همه‌ي اين‌ها مطرح است. به هر حال وقتي مي‌گوييم مد بسازيم، يك مدي كه بر اساس اين موازين اما خيلي تميز و شكيل باشد.
دبير جلسه: آقاي دكتر بي‌ريا، اگر منابعي را درباره‌ي همين موضوع معرفي بفرماييد متشكر مي‌شويم.
آقاي دكتر بي‌ريا: من به منبع خاصي مراجعه نكرده‌ام. اين چيزهايي كه عرض كردم با توجه به آيات و روايات و تجربه‌هاي شخصي بود.
آقاي دكتر رهنمايي: در طول چند روز گذشته بنده سه چهار تا منبع را ديدم كه البته همه‌اش مقالاتي در بعضي از مجلاتي كه مربوط نسل جوان بود، بود. از جمله در مجله‌ي ديدار آشنا، مجله‌ي‌معرفت، مجله‌ي پرسمان و يك سلسله از مجلاتي كه اگر خواستيد من آدرس را يك مقدار صريح‌تر خدمت‌تان عرض كنم تا اگر دوستان خوساند، مطالعه كنند. در ملجه‌ي پرسمان؛ شماره‌ي 12 سال دوم، شهريور 1382 يك گفتگويي با آقاي دكتر حسن بلخاري تحت عنوان «مدسازي و مدگرايي» دارند. باز در پرسمان شماره 13 سال سوم، مهر 1382 خانمي به نام خانم اكبري نژاد عنوان مقاله‌اي تحت عنوان «از مدگرايي تا نابودي» جامعه دارد. مقام معظم رهبري در جمع جوانان همدان صحبتي در اين زمينه در هجده تيرماه دارند كه خيلي زيباست. و اصطلاح «قبله‌نماي مدگرايي به سمت غرب نباشد» از ايشان است كه آن را هم مطالعه خواهيد كرد. آقاي محمد صادق شجاعي در مجله‌ي حديث زندگي، شماره‌ي 13 مهر آبان 1382 «جوانان و مدگرايي را دارند. در مجله‌ي معرفت، «تقليد از الگوها» آقاي مهدي‌زاده و ديدار آشنا جوان و مدگرايي. يك سلسله مقالاتي در اين زمينه نوشته شده است. البته در حد مقاله است و جا دارد با توجه به مطالب ارزش‌مندي كه برادر عزيزمان ايراد فرمودند، مي‌شود به يك كتاب درآورد و در مجموع آن را مطرح كرد مطالب زيادي در اين زمينه است إن شاءالله افرادي داوطلب براي تدوين يك چنين كتابي باشند.
«وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَه‌ي اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ»‌
/ 1