انتظار در اندیشه ها نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اما همين اصول با همين اعتقادات، يعنى اعتقاد به انتظار، اعتقاد به دوره غيبت
و اعتقاد به جبرى و حتمى بودن نجات در آخرالزمان، يك رويه متضاد با اين رويه دارد
كه بزرگترين قدرت نفى كننده اين عوامل است و مردمى كه مجهز به اين ايدئولوژىاند
نيرومندترين سلاح را براى نابودى فساد و بزرگترين ضربه را براى كوبيدن ظلم و
بزرگترين انرژى را براى حركت به طرف آينده دارا مىباشند.
... انتظار، هم يك اصل فكرى اجتماعى و هم يك اصل فطرى انسانى است، به اين معنا
كه اساساً انسان موجودى است منتظر و هر كه انسانتر، منتظرتر، و همچنين جامعه بشرى،
به معناى اعم، داراى غريزه انتظار است، چه جامعه طبقاتى، چه جامعه ملى و چه جامعه
گروهى... هر تمدنى و فرهنگى... معتقد به انقلاب بزرگ و نجات بخش در آينده و بازگشت
به عصر طلايى، عصر پيروزى عدالت و برابرى و قسط (مىباشد)... بنابراين، هم تاريخ به
ما مىگويد كه جامعهها همواره معتقد به پيروزى قطعى حقيقت و عدالت و آزادى بشريت
در آيندهاند و هم جامعهشناسى، معتقد است كه هر جامعهاى در نهاد خويش اين اعتقاد
را به عنوان عكس العمل طبيعى و فطرى ساختمان خودش، در توجيههاى مختلف دارد...
... انتظار، سنتز تضاد ميان دو اصل متناقض با هم است: يكى