بگردان ساقيا آن جام ديگر به جان تو كه امروزم ببينى اگر يك ذره رحمت هست بر من خلاصم ده خلاصم ده خلاصى اگر امروز در بر من ببندى مرا در دست انديشه بمسپار مى خام ار نگردانى تو ساقى بگير اين دلق اگر چه وام دارمبنه نامم غلام دردنوشان بنه نامم غلام دردنوشان
بده جان مرا آرام ديگر كه صبرم نيست تا ايام ديگر مكن تأخير تا هنگام ديگر كه سخت افتاده ام در دام ديگر درافتم هر دمى از بام ديگر كه انديشه ست خون آشام ديگر مرا زحمت دهد صد خام ديگر گرو كن زود بستان وام ديگرنمي خواهم خدايا نام ديگر نمي خواهم خدايا نام ديگر