نزديك توام مرا مبين دور آن كس كه بعيد شد ز معمار چشمى كه ز چشم من طرب يافت هر دل كه نسيم من بر او زد بى من اگرت دهند شهدى بى من اگرت امير سازند مي هاى جهان اگر بنوشى در برق چه نامه بر توان خواند خلقان برقند و يار خورشيدخلقان مورند و ما سليمان خلقان مورند و ما سليمان
پهلوى منى مباش مهجور كى گردد كارهاش معمور شد روشن و غيب بين و مخمور شد گلشن و گلستان پرنور يك شهد بود هزار زنبور باشى بتر از هزار مأمور بي من نشود مزاج محرور آخر چه سپاه آيد از مور بي گفت تو ظاهرست و مشهورخاموش صبور باش و مستور خاموش صبور باش و مستور