انجيرفروش را چه بهتر سرمست زييم مست ميريم گر خاك شويم وگر بريزيم خاكش خوش باد كوست عاشق آن خاك شكوفه كرد يعنى مهتر چو خراب گشت و خوش شد خاكى گشتى چو مست گشتى خود لنگر ما گسست كلى از بند و ز غرقه بازرستندچون خوش نبود چنين خرابى چون خوش نبود چنين خرابى
انجيرفروشى اى برادر هم مست دوان دوان به محشر ساقى با ماست بنده پرور خاكش ز شراب جان مخمر مستيم از اين سر و از آن سر خاكست خرابتر ز مهتر ملاح تو بركشيد لنگر هر لوح جدا ز لوح ديگر هر تخته كشتى است رهبربگشاى دو چشم عقل و بنگر بگشاى دو چشم عقل و بنگر