آخر كى شود از آن لقا سير اى عدل تو كرده چرخ را سبز رو بنماييد اى ظريفان آن نقل هزارمن بريزيد در بزم رضاى تست نقلى كى گردد سير ماهى از آب مشتاب مرو كه كيميايى خوانى دگرست غير اين خوان تا ذوق جفاش ديد جانم كز ملكت سير شد سليمان چه مكر و چه نعل باژگونه ستخاموش كن و دغا رها كن خاموش كن و دغا رها كن
آخر كى شود ز باغ ما سير وى لطف تو كرده باغ را سير كز جان خوديم بي شما سير تا گردد هر كجا گدا سير وز وى دل و چشم انبيا سير كى گردد خلق از خدا سير تا مس بچرد ز كيميا سير تا لوت خورند اوليا سير در عشق جفاست از وفا سير و ايوب نگشت از بلا سير خود گرسنه نادرست يا سيرآخر نشدى از اين دغا سير آخر نشدى از اين دغا سير