دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزليات





  • صنما اين چه گمانست فرودست حقير
    كوه را كه كند اندر نظر مرد قضا
    خنك آن چشم كه گوهر ز خسى بشناسد
    حاكمى هر چه تو نامم بنهى خشنودم
    ماه را گر تو حبش نام نهى سجده كند
    زانك دشنام تو بهتر ز ناهاى جهان
    اى كه بطال تو بهتر ز همه مشتغلان
    تاج زرين بده و سيلى آن يار بخر
    بر قفاى تو چو باشد ار سيلى دوست
    مرد دنيا عدمى را حشمى پندارد
    رفت مردى به طبيبى به كله درد شكم
    بيشتر رنج كه آيد همه از فعل گلوست
    گفت سنقر برو آن كحل عزيزى به من آر
    گفت تا چشم تو مر سوخته را بشناسد
    نيست را هست گمان برده اى از ظلمت چشم هله اى شارح دل ها تو بگو شرح غزل
    هله اى شارح دل ها تو بگو شرح غزل



  • تا بدين حد مكن و جان مرا خوار مگير
    كاه را كوه كند ذاك على الله يسير
    خنك آن قافله اى كه بودش دوست خفير
    جان پاك تو كه جان از تو شكورست و شكير
    سرو را چنبر خوانى نكند هيچ نفير
    ز كجا بانگ سگان و ز كجا شير زئير
    جز تو جمله همه لاست از آنيم فقير
    ور كسى نشنود اين را انما انت نذير
    بوسه ها يابد رويت ز نگاران ضمير
    عمر در كار عدم كى كند اى دوست بصير
    گفت او را تو چه خوردى كه برستست زحير
    گفت من سوخته نان خوردم از پست فطير
    گفت درد شكم و كحل خه اى شيخ كبير
    تا ننوشى تو دگر سوخته اى نيم ضرير
    چشمت از خاك در شاه شود خوب و منير من اگر شرح كنم نيز برنجد دل مير
    من اگر شرح كنم نيز برنجد دل مير


/ 3704