تو بشكن چنگ ما را اى معلا چو ما در چنگ عشق اندرفتاديم رباب و چنگ عالم گر بسوزد ترنگ و تنتنش رفته به گردون چراغ و شمع عالم گر بميرد به روى بحر خاشاكست اغانى وليكن لطف خاشاك از گهر دان اغانى جمله فرع شوق وصليستدهان بربند و بگشا روزن دل دهان بربند و بگشا روزن دل
هزاران چنگ ديگر هست اين جا چه كم آيد بر ما چنگ و سرنا بسى چنگى پنهانيست يارا اگر چه نايد آن در گوش صما چو غم چون سنگ و آهن هست برجا نيايد گوهرى بر روى دريا كه ژس ژس برق اوست بر ما برابر نيست فرع و اصل اصلااز آن ره باش با ارواح گويا از آن ره باش با ارواح گويا