مير شكار من كه مرا كرده اى شكار دلدار من تويى سر بازار من تويى اى آنك يار نيست تو را در جهان عشق درده از آن شراب كه اول بداده اى از آسمان فرست شرابى كز آن شراب روزى هزار كار برآرى به يك نظر
روزى هزار كار برآرى به يك نظر
بي تو نه عيش دارم و نه خواب و نه قرار اين جمله جور بر من مسكين روا مدار من در جهان فكنده كه اى يار يار يار زان چشم هاى مست تو بشكن مرا خمار اندر زمين نماند يك عقل هوشيار آخر يكى نظر كن و اين كار را برآر
آخر يكى نظر كن و اين كار را برآر