اى مطرب دل براى يارى را رو در چمن و به روى گل بنگر دانى چه حيات ها و مستي هاست چون دولت بي شمار را ديدى اى روح شكار دلبرى گشتى اى ساقى دل ز كار واماندم آراسته كن مرا و مجلس را بزميست نهان چنين حريفان را
بزميست نهان چنين حريفان را
در پرده زير گوى زارى را همدم شو بلبل بهارى را در مجلس عشق جان سپارى را بسپار بدو دم شمارى را كو زنده كند ابد شكارى را وقتست بده شراب كارى را كراسته اى شرابدارى را جا نيست دگر شرابخوارى را
جا نيست دگر شرابخوارى را