به سوى ما نگر چشمى برانداز چو كردى نيت نيكو مگردان اگر خواهى كه روزافزون بود كار وگر تو فتنه انگيزى و خودكام نگون كن سرو را همچون بنفشه ز باد و بوى توست امروز در باغ چو شاخ لاغرى افزون كند رقص چو آمد خار گل را اسپرى بخش بر عاشق برى چون سيم بگشابرآ اى شاه شمس الدين تبريز برآ اى شاه شمس الدين تبريز
وگر فرصت بود بوسى درانداز از آن گلشن گلى بر چاكر انداز نظر بر كار ما افزونتر انداز رها كن داد و رسمى ديگر انداز گناه غنچه بر نيلوفر انداز درختان جمله رقاص و سرانداز تو ميوه سوى شاخ لاغر انداز چو خصم آمد به سوسن خنجر انداز سوى مفلس يكى مشتى زر اندازيكى نورى عجب بر اختر انداز يكى نورى عجب بر اختر انداز