در اين سرما سر ما دارى امروز ميفكن نوبت عشرت به فردا بگستر بر سر ما سايه خود در اين خمخانه ما را ميهمان كن نقاب از روى سرخ او فروكش دراشكن كشتى انديشه ها را سرى از عين و شين و قاف برزنخمش باش و مدم در ناى منطق خمش باش و مدم در ناى منطق
دل عيش و تماشا دارى امروز چو آسايش مهيا دارى امروز كه خورشيدانه سيما دارى امروز بدان همسايه كان جا دارى امروز كه در پرده حميرا دارى امروز كه كفى همچو دريا دارى امروز كه صد اسم و مسما دارى امروزكه مصر و نيشكرها دارى امروز كه مصر و نيشكرها دارى امروز