آن كون خر كز حاسدى عيسى بود تشويش او خر صيد آهو كى كند خر بوى نافه كى كشد هر جوى آب اندررود آن ماده خر بولى كند خر ننگ دارد ز آن دغل از حق شنو بل هم اضلخامش كنم تا حق كند او را سيه روى ابد خامش كنم تا حق كند او را سيه روى ابد
صد كير خر در كون او صد تيز سگ در ريش او يا بول خر را بو كند يا گه بود تفتيش او جو را زيان نبود ولى واجب بود تعطيش او اى چون مخن غنج او چون قحبگان تخميش اومن دست در ساقى زنم چون مستم از تجميش او من دست در ساقى زنم چون مستم از تجميش او