هين كژ و راست مي روى باز چه خورده اى بگو با كى حريف بوده اى بوسه ز كى ربوده اى نى تو حريف كى كنى اى همه چشم و روشنى راست بگو به جان تو اى دل و جانم آن تو راست بگو نهان مكن پشت به عاشقان مكن در طلبم خيال تو دوش ميان انجمن چون بشناخت بنده را بنده كژرونده را عمر تو رفت در سفر با بد و نيك و خير و شر گفتمش اى رسول جان اى سبب نزول جان گفت شراره اى از آن گر ببرى سوى دهان لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا گفتم كو شراب جان اى دل و جان فداى آن حلق و گلوبريده با كو برمد از اين ابا دست كز آن تهى بود گر چه شهنشهى بودخامش باش و معتمد محرم راز نيك و بد خامش باش و معتمد محرم راز نيك و بد
مست و خراب مي روى خانه به خانه كو به كو زلف كه را گشوده اى حلقه به حلقه مو به مو خفيه روى چو ماهيان حوض به حوض جو به جو اى دل همچو شيشه ام خورده ميت كدو كدو چشمه كجاست تا كه من آب كشم سبو سبو مي نشناخت بنده را مي نگريست رو به رو گفت بيا به خانه هى چند روى تو سو به سو همچو زنان خيره سر حجره به حجره شو به شو ز آنك تو خورده اى بده چند عتاب و گفت و گو حلق و دهان بسوزدت بانگ زنى گلو گلو آنچ گلو بگيردت حرص مكن مجو مجو من نه ام از شتردلان تا برمم به هاى و هو هر كى بلنگد او از اين هست مرا عدو عدو دست بريده اى بود مانده به دير بر سموآنك نيازموديش راز مگو به پيش او آنك نيازموديش راز مگو به پيش او