هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او او آمد در خانه ما جمله چو ديوانه او نعره زنان گشته از خانه كه اين جايم آن بلبل مست ما بر گلشن ما نالان در نيم شبى جسته جمعى كه چه دزد آمد آميخته شد بانگش با بانگ همه زان سان و هو مژم يعنى با توست در اين جستن نزديكتر است از تو با تو چه روى بيروناز عشق زبان رويد جان را مل سوسن از عشق زبان رويد جان را مل سوسن
دل گفت كه كى آمد جان گفت مه مه رو اندر طلب آن مه رفته به ميان كو ما غافل از اين نعره هم نعره زنان هر سو چون فاخته ما پران فريادكنان كوكو و آن دزد همي گويد دزد آمد و آن دزد او پيدا نشود بانگش در غلغله شان يك مو آنگه كه تو مي جويى هم در طلب او را جو چون برف گدازان شو خود را تو ز خود مي شومي دار زبان خامش از سوسن گير اين خو مي دار زبان خامش از سوسن گير اين خو