از اين پستى به سوى آسمان شو ز شهر پرتب و لرزه بجستى اگر شد نقش تن نقاش را باش وگر روى از اجل شد زعفرانى وگر درهاى راحت بر تو بستند وگر تنها شدى از يار و اصحاب وگر از آب و از نان دور ماندى
وگر از آب و از نان دور ماندى
روانت شاد بادا خوش روان شو به شادى ساكن دارالامان شو وگر ويران شد اين تن جمله جان شو مقيم لاله زار و ارغوان شو بيا از راه بام و نردبان شو به يارى خدا صاحب قران شو چو نان شو قوت جان ها و چنان شو
چو نان شو قوت جان ها و چنان شو