اى برادر عاشقى را درد بايد درد كو چند از اين ذكر فسرده چند از اين فكر زمن كيميا و زر نمي جويم مس قابل كجاست
كيميا و زر نمي جويم مس قابل كجاست
صابرى و صادقى را مرد بايد مرد كو نعره هاى آتشين و چهره هاى زرد كو گرم رو را خود كى يابد نيم گرمى سرد كو
گرم رو را خود كى يابد نيم گرمى سرد كو