ز من و تو شررى زاد در اين دل ز چنان رو ز همان رو كه زد آتش ز همان رو كشد آتش همه عشاق كه مستند ز چه رو ديده ببستند نبود روى از اين سو همه پشت است از اين سوبه يكى لحظه چريدند همه جان ها و پريدند به يكى لحظه چريدند همه جان ها و پريدند
كه خطا بود از اين رو و صواب است از آن رو ز همان روى كه مردم كندم زنده همان رو كه بدانند كه بي چشم توان ديد به جان رو كه نگنجيد در اين حد و نه در جان و مكان روكه نبايد كه ز نقصان شود از چشم نهان رو كه نبايد كه ز نقصان شود از چشم نهان رو