سر عمان تو مست است بر او ريز كدو چه حدي است ز عمان عمرم مستتر است مست ديدى كه شكوفه ش همه در است و عقيق اى بسا فكرت باريك كه چون موى شده ست مست فكرت دگر و مستى عشرت دگر استبس كن و دفتر گفتار در اين جو افكن بس كن و دفتر گفتار در اين جو افكن
چون عمر محتسبى دادكنى اين جا كو و آن دگر را كه رئيس است نگويم تو بگو باده اى كو چو اويس قرنى دارد بو وز سر زلف خوش يار ندارد سر مو قطره اى اين كند آنك نكند زان دو سبوبر لب جوى حيل تخته منه جامه مشو بر لب جوى حيل تخته منه جامه مشو