اى ترك ماه چهره چه گردد كه صبح تو تو ماه تركى و من اگر ترك نيستم آب حيات تو گر از اين بنده تيره شد رزق مرا فراخى از آن چشم تنگ توست اى ارسلان قلج مكش از بهر خون من زخم قلج مبادا بر عشق تو رسد بر ما فسون بخواند ككجك اى قشلرن نام تو ترك گفتم از بهر مغلطهدكتر شنيدم از تو و خاموش ماندم دكتر شنيدم از تو و خاموش ماندم
آيى به حجره من و گويى كه گل برو دانم من اين قدر كه به تركى است آب سو تركى مكن به كشتنم اى ترك ترك خو اى تو هزار دولت و اقبال تو به تو عشقت گرفت جمله اجزام مو به مو از بخل جان نمي كنم اى ترك گفت و گو اى سزدش تو سيرك سزدش قنى بجو زيرا كه عشق دارد صد حاسد و عدوغماز من بس است در اين عشق رنگ و بو غماز من بس است در اين عشق رنگ و بو