اى تو براى آبرو آب حيات ريخته مست و خراب اين چنين چرخ ندانى از زمين همچو خران به كاه و جو نيست روا چنين مرو روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو آه دريغ مغز تو در ره پوست باخته از غم مات شاه دل خانه به خانه مي دود جسته برات جان از او باز چو ديده روى او از صفتش صفات ما خارشناس گل شدهبال و پرى كه او تو را برد و اسير دام كرد بال و پرى كه او تو را برد و اسير دام كرد
زهر گرفته در دهان قند و نبات ريخته از پى آب پارگين آب فرات ريخته بر فقرا تو درنگر زر صدقات ريخته زان شه بي جهت نگر جمله جهات ريخته آه دريغ شاه تو در غم مات ريخته رنگ رخ و پياده ها بهر نجات ريخته كيسه دريده پيش او جمله برات ريخته باز صفات ما چو گل در ره ذات ريختهبال و پرى است عاريت روز وفات ريخته بال و پرى است عاريت روز وفات ريخته