شراب داد خدا مر مرا تو را سركا شراب آن گل است و خمار حصه خار شكر ز بهر دل تو ترش نخواهد شد تو را چو نوحه گرى داد نوحه اى مي كن شكر شكر چه بخندد به روى من دلدار اگر بدست ترش شكرى تو از من نيز وگر گريست به عالم گلى كه تا من نيز حقم نداد غمى جز كه قافيه طلبىبگير و پاره كن اين شعر را چو شعر كهن بگير و پاره كن اين شعر را چو شعر كهن
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را شناسد او همه را و سزا دهد به سزا كه هست جا و مقام شكر دل حلوا مرا چو مطرب خود كرد دردمم سرنا به روى او نگرم وارهم ز رو و ريا طمع كن اى ترش ار نه محال را مفزا بگريم و بكنم نوحه اى چو آن گل ها ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مراكه فارغست معانى ز حرف و باد و هوا كه فارغست معانى ز حرف و باد و هوا