دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزليات





  • يا ساقى اسقنى براح
    واستنور جملة النواحى
    يا ساقيتى و نور عينى
    يا بدر اما تقل من اين؟
    چون از رخ او نظر ربودى
    بي آتش عشق دانك دودى
    قد جء قلندر مباحى
    وأسقيه كذا الي الصباح
    زان روى كه جان و جان فزايى
    حقست ترا كه بي وفايى
    سر دست بر آن قرار بودن
    با يار رميده يار بودن
    زان رو كه ز هر خسيم خسته
    گوييم وليك بسته بسته
    در عشق درآمدى بچستى
    بستيم و تو بسته را شكستى
    زين آتش در هزار داغيم
    وز ذوق تو چشم وهم چراغيم
    گويند كه در جفاست، اسرار نى ني، نه حد جفاست اين كار
    نى ني، نه حد جفاست اين كار



  • عجل فقد استضا صباحى
    يا معتمدى و يا شفايى
    يا راحة مهجتى وزينى
    يا معتمدى و يا شفايى
    هر لحظه كه با خودى جهودى
    يا معتمدى و يا شفايى
    يا ساقى اقبلى براح
    يا معتمدى و يا شفايى
    از يك نظرى تو دلربايى
    يا معتمدى و يا شفايى
    با فصل خزان بهار بودن
    يا معتمدى و يا شفايى
    اسرار تو اى مه خجسته
    يا معتمدى و يا شفايى
    وانگاه تو لوح ما بشستى
    يا معتمدى و يا شفايى
    وز داغ چو صد هزار باغيم
    يا معتمدى و يا شفايى
    باور كردم ز عشق آن يار يا معتمدى و يا شفايى
    يا معتمدى و يا شفايى


/ 3704