دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجيعات

اول





  • يك مسله مي پرسمت اى روشنى در روشنى
    خود در فسون شيرين لبى مانند داود نبى
    نى بلك شاه مطلقى به گلبرك ملك حقى
    تا من ترا بشناختم بس اسب دولت تاختم
    هر لحظه اى جان نوم هردم به باغى مي روم
    نى چرخ دانم نى سها نى كاله دانم نى بها
    اى رازق ملك و ملك وى قطب دوران فلك
    خوش ساعتى كان سرو من سرسبز باشد در چمن
    لاله بخونى غسلى كند نرگس به حيرت برتند
    اى ساقى بزم كرم مست و پريشان توم
    آن چشم شوخش را نگر مست از خرابات آمده
    سوگند خوردست آن صنم كين باده را گردان كنم
    زين باده شان افسون كنم تا جمله را مجنون كنم
    ليلى ما ساقى جان مجنون او شخص جهان
    از دسا ما يا مي برد يا رخت در لاشى برد
    گر من نبينم مستيت آتش زنم در هستيت
    بگذشت دور عاقلان آمد قران ساقيان
    آمد بهار و رفت دى آمد اوان نوش و نى
    رفت آن عجوز پردغل رفت آن زمستان و وحل ترجيع كن هين ساقيا درده شرابى چون بقم
    ترجيع كن هين ساقيا درده شرابى چون بقم



  • آن چه فسون در مى دمى غم را چو شادى مي كنى
    آهن چو مومى مي شود بر مى كنيش از آهنى
    شاگرد خاص خالقى از جمله افسونها غنى
    خود را برون انداختم از ترسها در ايمنى
    بي دست و بي دل مي شوم چون دست بر من مي زنى
    با اينك نادانم مها دانم كه آرام منى
    حاشا از آن حسن و نمك كه دل ز مهمان بركنى
    وز باد سودا پيش او چون بيد باشم مننى
    غنچه بيندازد كله سوسن فتد از سوسنى
    وى گلشن و باغ ارم امروز مهمان توم
    در قصد خون عاشقان دامن كمر اندر زده
    يك عقل نگذارم بمى در والد و در والده
    تا تو نيابى عاقلى در حلقه ى آدم كده
    جز ليلى و مجنون بود پژمرده و بي فايده
    از عشق ما جان كى برد گر مصطبه گر معبده
    باده ت دهم مستت كنم با گير و دار و عربده
    بر ريز يك رطل گران بر منكر اين قاعده
    آمد قران جام و مى بگذشت دور مايده
    آمد بهار و زاد ازو صد شاهد و صد شاهده تا گرم گردد گوشها من نيز ترجيعى كنم
    تا گرم گردد گوشها من نيز ترجيعى كنم


/ 3704