عاقبت محمود باشد داد تو در غلامى تو جان آزاد شد ماى ما كى بود؟ چو تو گويى انا پيش خورشيدى چه دارد مشت برف زمهرير و صد هزاران زمهرير با تموزيهاى خورشيد رخت بر دكان آرزو وشوق تو بر مصلاى كمال رفعتست خواب را گردن زدى اى جان صبح چپ ما را راست كن اى دست تو شكر ايزد را كه من بيگانه رنگ كف برآرم در دعا و شكر من اى تو بيجا همچو جان و من چو تن عمر مي كاهيد بي تو روز روز واجدى و وجدبخش هر وجودهين سلامت مي كند ترجيع من هين سلامت مي كند ترجيع من
اى تو محمود و همه جانها اياز وز ادبهاى تو عقل استاد شد مس ما كى بود پيش كيميا؟ جز فنا گشتن ز اشراق و ضيا؟ با تموز تو كجا ماند؟ كجا؟ زمهرير آمد تموز اين ضحى كيسه دوزانند اين خوف و رجا سجدهاى سهو مي آرد سها چه صباح آموختن بايد ترا؟ كرده اژدرهاى هايل را عصا گشته ام با بحر فضلت آشنا جاودانى ديده زان بحر صفا مي روم در جستن تو جا به جا رست از كاهش به تو اى جان فزا چه غم ار من ياوه كردم خويش راكه خوشي؟ چونى تو از تصديع من؟ كه خوشي؟ چونى تو از تصديع من؟