هركس كه ذليل آمد، در عشق عزيز آمد اى شادى سرمستان، اى رونق صد بستان پركن قدحى باده، تا دل شود آزاده بس راز نيوشيدم، بس باده بنوشيدم اى رحمت بي پايان وقتست كه در احسان تا دامن هر جاني، پر در وگهر گردد وقتيست كه سرمستان گيرند ره خانه اى عيد، بيفكن خوان، داد از رمضان بستان در پوش لباس نو، خوش بر سر منبر رو اى جان بدانديشش، گستاخ درآ پيشش در باز شود والله، دربان بزند قهقه خنده بر يار من، پنهان نتوان كردن اى جان، ز شراب مر، فربه شدى و لمتر با چهره ى چون اطلس، زين اطلس ما را بس زينها بگذشتم من گير اين قدح روشن چون خانه روند ايشان شب مانم من تنها امروز گرو بندم با آن بت شكرخا من نيم دهان دارم، آخر چه قدر خندم؟ هستم كن جانا خوش تا جان بدهد شرحششهرى چه محل دارد كز عشق تو شور آرد؟ شهرى چه محل دارد كز عشق تو شور آرد؟
جز تشنه نياشامد از چشمه ى حيوانت بنگر به تهي دستان، هريك شده مهمانت جان سير خورد جانا، از مايده ى خوانت رازم همه پيدا كرد، آن باده ى پنهانت موجى بزند ناگه بحر گهرافشانت تا غوطه خورد ماهى در قلزم احسانت شب گشت چه غم از شب با ماه درخشانت جمعيت نومان ده، زان جعد پريشانت تا سجده ى شكر آرد، صد ماه خراسانت من مجرم تو باشم، گر گيرد دربانت بوسد كف پاى تو، چو نبيند حيرانت هردم رطلى خنده مي ريزد در جانت كز فربهى گردن، بدريد گريبانت تو نيز شوى چون ما گر روى دهد آنت مستى كن و باقى را درده به عزيزانت با زنگيكان شب تا روز بكوبم پا من خوشتر مي خندم، يا آن لب چون حلوا؟ او همچو درخت گل، خندست ز سر تا پا تا شهر برآشوبد زين فتنه و زين غوغاديوانه شود ماهى از عشق تو در دريا ديوانه شود ماهى از عشق تو در دريا