دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجيعات

بيست و ششم




  • اى جان مرا از غم و انديشه خريده ديده كه جهان از نظرش دور فتاده ست جان را سبكى داده و ببريده ز اشغال جولاهه كى باشد كه دهى سطنت او را؟ آن كس كه ز باغت خرد انگور، فشارد آن روز كه هر باغ بسوزد ز خزانها جان را زند آ، باغ صلاهاى تعالوا چون گنج برآزين حد اى جان و جهان گير پيسه رسنست اين شب و اين روز، حذر كن اين گردن ما زين رسن پيسه ى ايام از بولهب و جفتى او، چونك ببريم
    بي فصل خزان گلشن ارواح شکفت
    افسار گسسته فرس، و رفته به صحرا
    ترجيع کنم تا که سر رشته بيابند
    باد آمد و با بيد همى گويد: « هى هي،
    مي گويد آن بيد، بدان باد: « ز خود پرس
    اندر تن من يک رگ، هشيار نماندست
    از مردم هشيار بجو قصه و تاريخ
    آن ترک سلامم کند و گويد: « کيسن »
    آن معتزلى پرسد، معدوم نه شيء است ؟


    آن معتزلى پرسد، معدوم نه شيء است ؟


  • جان را بستم در گل و گلزار كشيده ناديده بياورده دگرباره، بديده تا دررسد اندر هوس خويش جريده پا در چه انديشه و سودا بتنيده شيرين بودش لاجرم اى دوست عقيده باشند درختان تو از ميوه خميده جان در تن پرخون پر از ريم، خزيده در گوش كن اين پند من، اى گوشه گزيده كز پيسه رسن ترسد هر مار گزيده كى گردد چون گردن احرار، رهيده؟ بينيم ز خود (حبل مسد) را سکليده
    بي کام و دهان هر فرس روح چريده
    مرعا و قرو ديده و ازهار دميده
    مستان همه از بهر چنين گنج، خرابند
    اين جنبش و اين شورش و اين رقص تو تا کي؟ »
    اى برده مرا از سرو، اى داده مرا مى
    اى رفته مى عشق تو اندر رگ و در پى
    کين سابقه کى آمد، وان خاتمه تا کى »
    گويم که: « خمش کن که نه کى دانم و نى بى »
    بيخود بر من شيى بود، و با خود لاشى



    بيخود بر من شيى بود، و با خود لاشى


/ 3704