ترجيع ديگر اين بود، اى جان كه هردم مي كشى اى آنك ما را مي كشي، بس بي محابا مي كشى چند استخوان مرده را، بار دگر جان مي دهى زين پيش جانها برفلك بودند هم جان ملك اى مهر و ماه و روشني، آرامگاه و ايمنى اى آفتاب نيكوان، وى بخت و اقبال جوان چون ديدم آن سغراق نو، دستار و دل كردم گرو اى عقل هستم مي كني،وى عشق مستم مي كنى اى عشق مي كن حكم مر، ما را ز غير خود ببر اى جان، بيا اقرار كن، وى تن، برو انكار كن هركس كه نيك و بد كشد، آن را بسوى خود كشد اى سر، تو از وى سرشدي، وى پا، ز وى رهبر شدى اى سر، تو از وى سرشدي، وى پا، ز وى رهبر شدى اى سر، بنه سر بر زمين، گر آسمان مي بايدت اى چشم منگر در بشر، وى گوش، مشنو خير و شروالله كه زيبا مي كشي، حقا كه نيكو مي كشى والله كه زيبا مي كشي، حقا كه نيكو مي كشى
افزون شود رنج دلم، گر لحظه ى كم مي كشى تو آفتابى ما چو نم، ما را به بالا مي كشى زندانيان غصه را، اندر تماشا مي كشى جان هردو دستك مي زند، كو را همانجا مي كشى ره زن، كه خوش ره مي زني، مي كش، كه زيبا مي كشى ما را بدان جوى روان، چون مشك سقا مي كشى انديشه را گفتم بدو چون سوى سودا مي كشى هرچند پستم مي كني، تا رب اعلا مي كشى اى سيل مي غري، بغر، ما را به دريا مي كشى اى لا، مرا بردار كن، زيرا بالا مي كشى الا تو نادر دلكشي، ما را سوى ما مي كشى از كبر چون سر مي نهي؟ وز كاهلى پا مي كشي؟ از كبر چون سر مي نهي؟ وز كاهلى پا مي كشي؟ وى پاي، كم رو در وحل، گر سوى صحرا مي كشى وى عقل مغز خر مخور، سوى مسيحا مي كشىبي دست و خنجر مي كشي، بيچون و بي سو مي كشى بي دست و خنجر مي كشي، بيچون و بي سو مي كشى