چهل و چهارم
خواست چراغت كه بميرد وليك جان تو خفاش بد و باز شد هم نفسى آمد، لب را ببند ساقى جان آمد با جام جم
ساقى جان آمد با جام جم
رو كه به خورشيد مويد شدى چونك درين نور معود شدى تا بكى ام دم تو درآمد شدى نوبت عشرت شد خامش كنيم
نوبت عشرت شد خامش كنيم