دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رباعيات

قسمت نهم




  • صد بار بگفتمت ز مستان مگريز
    از من بشنو گريز پا سر نبرد
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    صد بار بگفت يار هرجا مگريز
    هر گه ز خيال گرگ ترسان گردى
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    گر بكشندم نگردم از عشق توباز
    گويند مرا سرت ببريم به گاز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    گر در ره عشق او نباشى سرباز
    گر روشنى ميطلبى همچون شمع
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    گر گوهر طاعتى نسفتم هرگز
    نوميد نيم ز بارگاه كرمت
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    مائيم و توئى و خانه خالى برخيز
    چون آب و شراب با حريفان آميز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    مائيم و دمى كوته و سوداى دراز
    نظاره كنان بسوى صحراى دراز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    مائيم و هواى يار مه رو شب و روز
    زين روز شبان كجا برد بو شب و روز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    مردانه بيا كه نيست كار تو مجاز
    سبلت ميمال خواجه ى شهر توئى
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    هم صورت و هم آينه والله كه ويست
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز



  • جان در كفمان سپار و بستان مگريز
    گر جان خواهى ز حلقه ى جان مگريز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    گر بگريزى بجز سوى ما مگريز
    در شهر گريز سوى صحرا مگريز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    زيرا كه ز چنگ ما برون شد آواز
    پيراهن عمر خود چه كوته چه دراز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    زنهار مكن حدي عشقى سرباز
    پروانه صفت تو خويشتن را در باز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    ور گرد بدى ز دل نرفتم هرگز
    زيرا كه ترا دو من نگفتم هرگز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    هنگام ستيز نيست اى جان مستيز
    چندانكه رسم بجاى كج دار و مريز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    در سايه ى دل فكنده دو پاى دراز
    صد روز قيامت است چه جاى دراز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    چون ماهى تشنه اندر اين جو شب و روز
    خود در شب وصل عاشقان كو شب و روز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    آغاز بنه ترانه ى بي آغاز
    آخر به گزاف نيست اين ريش دراز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز
    وين شمع و چراغ ما نميرد هرگز
    اين آينه زنگى نپذيرد هرگز
    معشوقه ى ما كران نگيرد هرگز



/ 3704