گفتم چشمم گفت كه جيحون كنمش گفتم كه تنم گفت در اين روزى چند گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ الجوهر فقر و سوى الفقر عرض العالم كله خداع و غرور گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ امروز سماعست و سماعست و سماع اين عشق مطاعست و مطاعست و مطاع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ عشقست زهر چه آن نشايد مانع دانى كه حروف عشق را معنى چيست گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ عاشق گردد بگرد اطلال و ربوع بر نان تند اين و آن ديگر بر لب آب گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ مهمان توايم ما و مهمان سماع هم بحر حلاوتى و هم كان سماع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ هر روز بيايد آن سپهدار سماع هم طوطى و عندليب در كار سماع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ اى بنده ى سردى به زمستان چون زاغ درياب كه اين دم اگرت فوت شود گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ بلبل آمد به باغ و رستيم ز زاغ چون سوسن و گل ز خويش بيرون آئيم گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ ليكن چو فرو شود كسى را خورشيد گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ
گفتم كه دلم گفت كه پر خون كنمش رسوا كنم وز شهر بيرون كنمش گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ الفقر شفاء و سوى الفقر مرض والفقر من العالم كنزو غرض گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ نورست شعاعست و شعاعست و شعاع از عقل وداعست و وداعست و وداع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ گر عشق نبودي ننمودى صانع عين عابد و شين شاكر و قافست قانع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ زاهد گردد بگرد تسبيح و ركوع كانرا عطش آمده است و اين را غم جوع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ اى جان معاشران و سلطان سماع آراسته باد از تو ميدان سماع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ چون باد صبا بسوى گلزار سماع هم گردد هر درخت پربار سماع گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ محروم ز بلبل و گلستان ز باغ بسيار طلب كنى به صد چشم و چراغ گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ آئيم به باغ با تو اى چشم و چراغ چون آب روان رويم از باغ به باغ گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ ننهم به خدا ز مهر كس بر دل داغ در پيش نهد بجاى خورشيد چراغ گر با ديگرى مجلس ميسازم و لاغ