دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رباعيات

قسمت دهم




  • خنديد فرح تا بزنى انگشتك
    بنمودت ابروى خود از زير نقاب
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    در بحر صفا گداختم همچو نمك
    اندر دل من ستاره اى شد پيدا
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    آنجا كه عنايتست چه صلح و چه جنگ
    وانكس كه قبولست چه رومى و چه زنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    با همت بازباش و با كبر پلنگ
    كم كن بر عندليب و طاوس درنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    برزن به سبوى صحبت نادان سنگ
    با نااهلان مكن تو يك لحظه درنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    چون چنگ خودت بگيرم اندر بر تنگ
    گر زانكه در آبگينه خواهى زد سنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    مي گردد اين روى جهان رنگ به رنگ
    اين لرزه ى دلها همه از معشوقيست
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    يك چند ميان خلق كرديم درنگ
    آن به كه نهان شويم از ديده ى خلق
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    آنكس كه ترا ديد و نخنديد چو گل
    گبر ابدى باشد كو شاد نشد
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    ساقى عشق است و عاشقان مالامال
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال



  • گرديد قدح تا بزنى انگشتك
    چون قوس قزح تا بزنى انگشتك
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    نه كف و ايمان نه يقين ماند و نه شك
    گم گشت در آن ستاره هر هفت فلك
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    ور كار تو نيكست چه تسبيح و چه جنگ
    تسليم و رضا بايد ورنه سر و سنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    زيبا بگه شكار و پيروز به جنگ
    كانجا همه آفتست و اينجا همه رنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    بر دامن زيركان عالم زن چنگ
    آيينه چو در آب نهى گيرد زنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    وز پرده ى عشاق برآرم آهنگ
    در خدمت تو بيايم اينك من و سنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    وز پرده همى بيند معشوقه ى شنگ
    كز عشق ويست نه فلك چون مادنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    ز ايشان بوفا نه بوى ديديم نه رنگ
    چون آب در آهن و چو آتش در سنگ
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    از جان و خرد تهيست مانند دهل
    از دعوت ذوالجلال و ديدار رسل
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال
    دلرها برهانيد ز سيرى و ملال
    از عشق پذيرفته و بر ماست حلال
    آن مى كه گشود مرغ جانرا پر و بال



/ 3704