من كاغذهاى مصر و بغداد اى جان يكساعت عشق صد جهان بيش ارزد هشدار كه مي روند هر سو غولان من عاشق عشق و عشق هم عاشق من گه من آرم دو دست در گردن او هشدار كه مي روند هر سو غولان من كى خندم تات نبينم خندان افسوس كه خنده ى ترا مي بينند هشدار كه مي روند هر سو غولان مردان تو در دايره ى كن فيكون گر در چيند نقطه ى دردت ز درون هشدار كه مي روند هر سو غولان نزديك منى مرا مبين چون دوران ابليس نه اى به جان آدم بنگر هشدار كه مي روند هر سو غولان هر خانه كه بي چراغ باشد اى جان هركس كه بطبل باز شد باز نشد هشدار كه مي روند هر سو غولان هر روز خوش است منزلى بسپردن دى رفت و حدي دى چو دى هم بگذشت هشدار كه مي روند هر سو غولان هر روز نو برآئى اى دلبر جان در ده پرده بهر سحر ساغر جان هشدار كه مي روند هر سو غولان هر مطرب كو نيست ز دل دفتر خوان گر چهره ى نهان كرد ز تو بيت و غزل هشدار كه مي روند هر سو غولان هشدار كه مي روند هر سو غولان اى شاد تنى كه دامن دل گيرد هشدار كه مي روند هر سو غولان
كردم پر ز آه و فرياد اى جان صد جان به فداى عاشقى باد اى جان هشدار كه مي روند هر سو غولان تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن گه او كشدم چو دلربايان گردن هشدار كه مي روند هر سو غولان جان بنده ى آن خنده ى بيكام و دهان و آن خنده ى تو ز چشم خلقان پنهان هشدار كه مي روند هر سو غولان دل نقطه ى وحدتست و از عرش فزون حالى شوى از دايره ى كون برون هشدار كه مي روند هر سو غولان تو شهد نگر به صورت زنبوران اندر تن او نظر مكن چون كوران هشدار كه مي روند هر سو غولان زندان بود آن نه باغ باشد اى جان بازش تو مخوان كه زاغ باشد اى جان هشدار كه مي روند هر سو غولان چون آب روان و فارغ از افسردن امروز حدي تازه بايد كردن هشدار كه مي روند هر سو غولان سوداى نوى درافكنى در سر جان اى تو پدر جان من و مادر جان هشدار كه مي روند هر سو غولان آن مطرب را تو مطرب دفتر خوان گر خط خوانى ز چهره ى ما برخوان هشدار كه مي روند هر سو غولان با دانه و دام در شكار گوران عبرت گيرد ز حالت معزولان هشدار كه مي روند هر سو غولان