دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رباعيات

قسمت چهاردهم




  • اى عارف گوينده نوائى برگو
    درهاى گلستان و چمن را بگشاى
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    اى عشرت نزديك ز ما دور مشو
    انگور عدم بدى شرابت كردند
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    اى ماه چو ابر بس گرستم بي تو
    برخاستم از جان تو نشستم بي تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    اى مشفق فرزند دو بيتى مي گو
    در فرقت و پيوند دو بيتى مي گو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    با تست مراد از چه روى هر سو تو
    اوئى و توئى ز احولى مخيزد
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    با نامحرم حدي اسرار مگو
    با مردم اغيار جز اغيار مگو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    بر آتش چو ديك تو خود را ميجو
    مقصود تو گوهر است بشتاب و بجو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    بر تخته ى دل كه من نگهبانم و تو
    گفتيكه بگويمت چو من مانم و تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    تركى كه دلم شاد كند خنده ى او
    بستد ز من او خطى به آزادى خويش
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    بي آينه روى خويش نتوان ديدن
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو



  • يا قول درست يا خطائى برگو
    چون بلبل مست ز آشنائى برگو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    وز مجلس ما ملول و مهجور مشو
    واپس مرو اى شراب انگور مشو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    در مه به نشاط ننگريستم بي تو
    وز شرم به مردم چو نرستم بي تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    هردم جهت پند دو بيتى مي گو
    در عين غزل چند دو بيتى مي گو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    او تست ولى باو مي گو تو
    چون ديده شود راست تو اوئى او تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    با مردودان حكايت از يار مگو
    با اشتر خار خوار جز خار مگو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    مي جوش تو خودبخود مرو بر هر سو
    زو جوش كنى كن بسوى گوهر زو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    خطى بنوشته اى كه خوانم و تو
    اين نيز از آنهاست كه من دانم و تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    دارد به غمم زلف پراكنده ى او
    آورد خطى كه من شدم بنده ى او
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو
    خودبين گردى ز يار ديرينه ى تو
    در ياد نگر كه اوست آئينه تو
    چون پاك شد از رنگ خودى سينه ى تو



/ 3704