دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رباعيات

قسمت هفدهم




  • من خشك لب ار با تو دم تر زدمى
    يك بوسه اگر لبم توانستى داد
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    من دوش به خواب در بديدم قمرى
    امروز بگرد هر درى ميگردم
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    من دوش به كاسه ى رباب سحرى
    با كاسه ى مى درآمد آن رشك پرى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    من ذره بدم ز كوه بيشم كردى
    درمان دل خراب و ريشم كردى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    من من نيم و اگر دمى من منمى
    گر آن منمى كه دل ز من بركنده است
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    مه دوش به بالين تو آمد به سراى
    مه كيست كه او با تو نشيند يك جاى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    مهمان دو ديده شد خيالت گذرى
    ساقى خيال شد دو ديده ميگفت
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    ميدان و مگو تا نشود رسوائى
    گفتا كه چه حاجتست اينجا ملكى است
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    مي فرمايد خدا كه اى هرجائى
    با ما خو كن كه عاقبت آن دلدار
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    تا كافر را خدا نخواند نرود
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى



  • در عشق تو عالمى به هم برزدمى
    بر پاى تو دستك ز بر سر زدمى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    دريا صفتى عجايبى سيم برى
    كز يارك دوشينه چه دارد خبرى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    مي ناليدم ترانه ى كاسه گرى
    گفتا كه اگر كاسه زنى كوزه خورى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    پس مانده بدم از همه پيشم كردى
    سرمستك و دستك زن خويشم كردى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    اين عالم چو ذره بر هم زنمى
    خود را چو درخت از زمين بركنمى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    گفتم كه ز غيرتش بكوبم سر و پاى
    شب گرد جهان ديده و انگشت نماى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    در ديده وطن ساخت ز نيكو گهرى
    مهمان منى به آب چندان كه خورى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    زيبائى مرد هست در تنهائى
    كو موى همى شكافد از بينائى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    از عام ببر كه خاص آن مائى
    پيشت آيد شبانگه تنهائى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى
    ور خوانده روى تو محرم آن دم باشى
    شرمت بادا ز كافرى كم باشى
    ناخوانده به هرجا كه روى غم باشى



/ 3704