رسيدم در بيابانى كه عشق از وى پديد آيد چه مقدارست مر جان را كه گردد كفو مرجان را هزاران قفل و هر قفلى به عرض آسمان باشد يكى لوحيست دل لايح در آن درياى خون سايح غلام موج اين بحرم كه هم عيدست و هم نحرم هر آن قطره كز اين دريا به ظاهر صورتى يابد درآ اى جان و غسلى كن در اين درياى بي پايان خطر دارند كشتي ها ز اوج و موج هر درياچو عارف را و عاشق را به هر ساعت بود عيدى چو عارف را و عاشق را به هر ساعت بود عيدى
بيابد پاكى مطلق در او هر چه پليد آيد ولى تو آفتابى بين كه بر ذره پديد آيد دو سه حرف چو دندانه بر آن جمله كليد آيد شود غازى ز بعد آنك صد باره شهيد آيد غلام ماهيم كه او ز دريا مستفيد آيد يقين مي دان كه نام او جنيد و بايزيد آيد كه از يك قطره غسلت هزاران داد و ديد آيد امان يابند از موجى كز اين بحر سعيد آيدنباشد منتظر سالى كه تا ايام عيد آيد نباشد منتظر سالى كه تا ايام عيد آيد