برون شو اى غم از سينه كه لطف يار مي آيد نگويم يار را شادى كه از شادى گذشتست او مسلمانان مسلمانان مسلمانى ز سر گيريد برو اى شكر كاين نعمت ز حد شكر بيرون شد رويد اى جمله صورت ها كه صورت هاى نو آمددر و ديوار اين سينه همي درد ز انبوهى در و ديوار اين سينه همي درد ز انبوهى
تو هم اى دل ز من گم شو كه آن دلدار مي آيد مرا از فرط عشق او ز شادى عار مي آيد كه كفر از شرم يار من مسلمان وار مي آيد نخواهم صبر گر چه او گهى هم كار مي آيد علم هاتان نگون گردد كه آن بسيار مي آيدكه اندر در نمي گنجد پس از ديوار مي آيد كه اندر در نمي گنجد پس از ديوار مي آيد