اى يار قمرسيما اى مطرب شكرخا سودى همگى سودى بر جمله برافزودى صد شهر خبر رفته كاى مردم آشفته بيدار شد آن فتنه كو چون بزند طعنه در خانه چنين جمعى در جمع چنين شمعى مير آمد مير آمد وان بدر منير آمد اى بانگ و نوايت تر وز باد صبا خوشتر مجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده اين چرخ و زمين خيمه كس ديد چنين خيمه اين قوم پرند از تو باكر و فرند از تو در بحر چو كشتيبان آن پيل همي جنبان اى خوش نفس نايى بس نادره برنايى دف از كف دست آيد نى از دم مست آيدچون جان خمشيم اما كى خسبد جان جانا چون جان خمشيم اما كى خسبد جان جانا
آواز تو جان افزا تا روز مشين از پا تا بود چنين بودى تا روز مشين از پا بيدار شد آن خفته تا روز مشين از پا در كوه كند رخنه تا روز مشين از پا دارم ز تو من طمعى تا روز مشين از پا وان شكر و شير آمد تا روز مشين از پا ما را تو برى از سر تا روز مشين از پا چون شمع فروزنده تا روز مشين از پا اى استن اين خيمه تا روز مشين از پا زير و زبرند از تو تا روز مشين از پا تا منزل آباقان تا روز مشين از پا چون با همه برنايى تا روز مشين از پا با نى همه پست آيد تا روز مشين از پاتو باش زبان ما تا روز مشين از پا تو باش زبان ما تا روز مشين از پا