دیوان شمس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیوان شمس - نسخه متنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزليات





  • زهى عشق زهى عشق كه ما راست خدايا
    از آن آب حياتست كه ما چرخ زنانيم
    يقين گشت كه آن شاه در اين عرس نهانست
    به هر مغز و دماغى كه درافتاد خيالش
    تن ار كرد فغانى ز غم سود و زيانى
    نى تن را همه سوراخ چنان كرد كف تو
    نى بيچاره چه داند كه ره پرده چه باشد
    كه در باغ و گلستان ز كر و فر مستان
    ز تيه خوش موسى و ز مايده عيسى
    از اين لوت و زين قوت چه مستيم و چه مبهوت
    ز ژس رخ آن يار در اين گلشن و گلزار
    چو سيليم و چو جوييم همه سوى تو پوييم
    بسى خوردم سوگند كه خاموش كنم ليك
    خمش اى دل كه تو مستى مبادا به جهانى ز شمس الحق تبريز دل و جان و دو ديده
    ز شمس الحق تبريز دل و جان و دو ديده



  • چه نغزست و چه خوبست چه زيباست خدايا
    نه از كف و نه از ناى نه دف هاست خدايا
    كه اسباب شكرريز مهياست خدايا
    چه مغزست و چه نغزست چه بيناست خدايا
    ز تست آنك دميدن نه ز سرناست خدايا
    كه شب و روز در اين ناله و غوغاست خدايا
    دم ناييست كه بيننده و داناست خدايا
    چه نورست و چه شورست چه سوداست خدايا
    چه لوتست و چه قوتست و چه حلواست خدايا
    كه از دخل زمين نيست ز بالاست خدايا
    به هر سو مه و خورشيد و رياست خدايا
    كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
    مگر هر در درياى تو گوياست خدايا
    نگهش دار ز آفت كه برجاست خدايا سراسيمه و آشفته سوداست خدايا
    سراسيمه و آشفته سوداست خدايا


/ 3704