زهى عشق زهى عشق كه ما راست خدايا چه گرميم چه گرميم از اين عشق چو خورشيد زهى ماه زهى ماه زهى باده همراه زهى شور زهى شور كه انگيخته عالم فروريخت فروريخت شهنشاه سواران فتاديم فتاديم بدان سان كه نخيزيم ز هر كوى ز هر كوى يكى دود دگرگون نه داميست نه زنجير همه بسته چراييم چه نقشيست چه نقشيست در اين تابه دل هاخموشيد خموشيد كه تا فاش نگرديد خموشيد خموشيد كه تا فاش نگرديد
چه نغزست و چه خوبست و چه زيباست خدايا چه پنهان و چه پنهان و چه پيداست خدايا كه جان را و جهان را بياراست خدايا زهى كار زهى بار كه آن جاست خدايا زهى گرد زهى گرد كه برخاست خدايا ندانيم ندانيم چه غوغاست خدايا دگربار دگربار چه سوداست خدايا چه بندست چه زنجير كه برپاست خدايا غريبست غريبست ز بالاست خداياكه اغيار گرفتست چپ و راست خدايا كه اغيار گرفتست چپ و راست خدايا