شيوه حكومت در
اسلام
حكومت از ديدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتىو سلطهگرى فردى يا گروهى نيست بلكه تبلور آرمان سياسى ملتى همكيش و
همفكر است كه به خود سازمان مىدهد تا در روند تحول فكرى و عقيدتى راه
خود را به سوى هدف نهايى (حركت به سوى اللّه) بگشايد. ملّت ما در جريان تكامل
انقلابى خود از غبارها و زنگارهاى طاغوتى زدوده شد و از آميزههاى فكرى بيگانه
خود را پاك نموده و به مواضع فكرى و جهانبينى اصيل اسلامى بازگشت و اكنون بر
آن است كه با موازين اسلامى جامعه نمونه (اسوه) خود را بنا كند. برچنين
پايهاى، رسالت قانون اساسى اين است كه زمينههاى اعتقادى نهضت را
عينيّت بخشد و شرايطى را بوجود آورد كه در آن انسان با ارزشهاى والا و جهانشمول
اسلامى پرورش يابد.قانون اساسى با توجه به محتواى اسلامى انقلاب
ايران كه حركتى براى پيروزى تمامى مستضعفين بر مستكبرين بود زمينه تداوم اين
انقلاب را در داخل و خارج كشور فراهم مىكند بويژه در گسترش روابط
بينالمللى، با ديگر جنبشهاى اسلامى و مردمى مىكوشد تا راه تشكيل
امّت واحد جهانى را هموار كند (ان
هذه امتكم امة واحدة و انا ربّكم فاعبدون)
و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامى جهان قوام يابد.با توجه به ماهيت اين نهضت بزرگ، قانون اساسى تضمينگر
نفى هرگونه استبداد فكرى و اجتماعى و انحصار اقتصادى مىباشد و در خط گسستن
از سيستم استبدادى، و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش مىكند. (ويضع
عنهماصرهم والاغلال التى كانت عليهم).در ايجاد نهادها وبنيادهاى سياسى كه خود پايه
تشكيل جامعه است براساس تلقّى مكتبى، صالحان عهدهدار حكومت و اداره مملكت
مىگردند (ان
الارض يرثها عبادى الصالحون) و قانونگذارى كه
مبيّن ضابطههاى مديريت اجتماعى است بر مدار قرآن و سنت، جريان مىيابد.
بنابراين نظارت دقيق و جدّى از ناحيه اسلامشناسان عادل و پرهيزكار و متعهّد
(فقهاى عادل) امرى محتوم و ضرورى است و چون هدف از حكومت، رشد دادن انسان در حركت
به سوى نظام الهى است (والى
اللّه المصير) تا زمينه بروز و شكوفايى استعدادها به
منظور تجلّى ابعاد خداگونگى انسان فراهم آيد (تخلقو باخلاق اللّه)
و اين جز در گرو مشاركت فعّال و گسترده تمامى عناصر اجتماع در روند تحوّل جامعه
نمىتواند باشد.با توجه به اين جهت، قانون اساسى زمينه چنين
مشاركتى را در تمام مراحل تصميمگيريهاى سياسى و سرنوشتساز براى همه
افراد اجتماع فراهم مىسازد تا در مسير تكامل انسان هر فردى خود
دستاندركار و مسؤول رشد و ارتقاء و رهبرى گردد كه اين همان تحقّق حكومت
مستضعفين در زمين خواهد بود. (ونريد
ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين.)