هديه حضرت - کرامات معصومیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه - نسخه متنی

لیلا اسلامی گویا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هديه حضرت

يكى از علماى اعلام كه در چند دوره مجلس شوراى اسلامى هم
خدمت نموده اند و از سادات جليل القدر منطقه آذربايجان شرقى
مى باشند، چنين نقل مى کنند:
چند سال پيش از زعامت مرحوم آيت الله العظمى بروجردى(ره)، به
طلاب و حوزه علميه قم بسيار سخت مى گذشت، در حدى كه خود اين
جانب كه در منطقه خاكفرج مستأجر بودم، به قدرى از بقال محل نسيه
جنس برده بودم كه ديگر خجالت مى كشيدم از منزل خارج شوم و
از مسير آن مغازه بگذرم. روزى به فكر افتادم كه اين چه وضعى است؟
تا كى مى شود صبر كرد؟ اما اين كه چه كنم، به نتيجه اى
نمى رسيدم! تا اينكه با خود گفتم به حرم مطهر حضرت معصومه(س) كه عمه سادات است و خود من هم
كه سيد هستم، مى روم و كنار ضريح مطهر فرياد مى كشم و
حرف هاى دلم را مى زنم، هر چه مى خواهد
بشود؟!
با عصبانيت عبايم را به سر كشيدم و به طرف حرم مطهر حركت
كردم . از صحن بزرگ وارد شدم و به طرف صحن عتيق رفتم و از دالانى
كه حد فاصل اين دو صحن است چند قدم جلو رفتم كه ناگهان خانمى به
من نزديك شد، در حالى كه پوشيه به صورت زده بود و بسيار با وقار
بود، پاكت نامه اى به من داد و فرمود: آقا سيد! اين براى
شماست، من كه به قصد ديگرى به طرف حرم مى رفتم، پاكت نامه
را گرفته و بى توجه چند قدمى جلوتر رفتم و آن خانم هم به طرف صحن
بزرگ رفت، يك مرتبه با خود گفتم ببينم در نامه چه نوشته است؟ و
قصه چيست؟ نامه را بازكردم و ديدم «دو هزار
تومان» پول است! با خود گفتم يعنى چه؟ به دنبال خانم رفتم
كه بپرسم اين پول به چه عنوان و به چه جهت است ؟ به صحن ها
و درهاى بيرون مراجعه كردم و اثرى نديدم! ناگهان زبان دلم به من
گفت: چه بسا اين هديه حضرت معصومه(س)
است، خصوصاً با آن جمله اى كه خانم به هنگام دادن پاكت بيان
كرد. اين جا بود كه انقلابى عجيت در من پديدار شده و بسيار گريه
كردم و به طرف صحن عتيق آمدم و وارد ايوان طلا شدم، ولى وارد
رواق مطهر نشدم، با خود گفتم: «تو لياقت ندارى
وارد شوى، همين جا كنار در توقف كن، تو مثل يك درنده
مى خواستى حمله كنى، ولى حضرت زودتر يك لقمه غذا جلوى تو
انداخت تا آرام شوى!» به هر حال بسيار گريه كردم و با عذر
خواهى به منزل برگشتم. اين شخصيت بزرگوار كه در حال نقل اين قضيه
نيز بسيار اشك مى ريخت، هنوز شرمنده آن قصه و نيت اولى بود
و مبهوت آن كرامات باهره، پس از لحظه اى دوباره ادامه داد،
آن مبلغ پول موجب رونق و بركتى در زندگى ما شد كه بحمداله هنوز
محتاج شخصى نشده ام.

/ 10