«اهداء»
در روز پنج شنبه شانزدهمماه مبارك رمضان 1418 يك روز بعد از تولّد حضرت «امام مجتبي» عليه السلام شروع به
نوشتن اين كتاب نمودم و القاء وتفكّر و تصميم بر اين كار را در روز تولّد حضرت
امام مجتبي عليه السلام يعني
پانزدهم ماه مبارك رمضان 1418 گرفتم و لذا اين اثر ناچيز را به پيشگاه مقدّس حضرت
امام مجتبي عليه السلام تقديم ميدارم
و از آن حضرت ميخواهم كهاز خداي تعالي بخواهند كه من توفيق اتمام اين كتاب را
پيدا كنم.
پيشگفتار
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم»الحمدللّه
و صلّي اللّه علي رسول اللّه و علي آله
آل
اللّه لاسيما علي بقيّةاللّه روحي فداه
در
مقدّمه بايد به چند موضوع كه لازم استاشارهشود:
اوّل:
بايد
چگونگي توضيح و تفسير قرآن كريم مورد بحث و گفتگو قرار بگيرد.
جمعي
از مفسّرين در تفسير قرآن مجيد ازروشهاي مختلفي پيروي كردهاند و ما مي خواهيمانشاءاللّه
صحيح ترين روش تفسير و توضيح آياتقرآن را در اين كتاب ارائه دهيم.
منهج
و روشي كه براي تفسير و توضيح آيات قرآن در اين كتاب ارائه داده ميشود از
ابتكاريترين روشهائي است كه به يك معني، از ابتداء نزول قرآنبه وسيله
«پيامبراكرم» صلى الله عليه و اله وسلم داده شده و به معني ديگر چون تا به حال از اينروش كاملاً
پيروي نشده بسيار جديد و ابتكارياست. لذا سالها بود كه در محافل علمي و مجالس
درسي اين روش به وسيله خودم، ارائه داده ميشد وهمگان آن را مورد تأييد قرار ميدادند
و اكثراً تقاضاداشتند كه اين توضيح روش را به عنوان لااقل مقدّمه تفسير قرآن
بنويسم ولي من به خاطر آنكهبگذارم اين مطلب كاملاً تحقيق شود و بتوانم آنها
رابدون هيچ اشتباه و غلطي ارائه دهم، سالها از چاپو نشر اين روش خودداري ميكردم،
ولي در سال1409 هجري قمري وقتي مطلبم را در حسّاسترين مركز علمي عالم تشيّع
يعني «دارالقرآنالكريم» كه درحوزه علميّه «قم» با اِشراف حضرت آيةاللّه العظميآقاي
«گلپايگاني» (رحمهاللّه) تشكيل ميشد، مطرحنمودم و مورد حلّو فصل
علمي و توجّه جمعزيادي از اساتيد و متخصّصين فن واقع گرديد و بهصورت مقالهاي در
ميان شركتكنندگان در آنگردهمائي چاپ و پخش شد و آنچه در اين مقدّمه نوشته ميشود
بدون اعتراض و بدون اشكال باقي ماند و با چند مرتبه تجديد طبع در كتاب
«دومقاله»به چاپ رسيد.
تصميم قطعي گرفتم كه عين مطالب موردبحث را
در اين مقدّمه بياورم و اگر خداي تعاليَتوفيقي عنايت فرمايد توضيح آيات قرآن را
پس ازاين مقدّمه با همين روش به نحوي كه براي همه مفيد باشد و از اغلاق و اصطلاحات
نامأنوس دورباشد. يعني بسيار ساده و خلاصه و فشرده واستنباط شده از روايات تقديم
خوانندگان محترمبنمايم.
به اميد موفّقيّت.
«راه و روش صحيح تفسيري قرآن كريم»
در تاريخ 27 رجب سال 1409
مصادف با پانزدهم اسفند سال هزار وسيصد و شصت و هفت، سالروز مبعث حضرت «خاتمانبياء»
صلي الله عليه و اله و سلم با دعوت«دارالقرآن
الكريم» كه در مدرسه حضرت آيةاللّه العظمي آقاي «گلپايگاني»(رضواناللّه
عليه) تشكيل ميشد، براي اولين گردهمائي تحقيقاتي علوم و مفاهيمقرآن كريم حضور
يافتم.
در اين همايش جمع زيادي
از دانشمندان و قرآنشناسان وانتخابشدگان از شهرستانها و حوزههاي مهمّ علميّه و
دانشگاههاي ايراندعوت بودند. شركتكنندگان و سخنرانان مسائلي را در اطراف قرآن
كريم مطرح كردند، سپس نوبت به موضوعات گروههاي تخصّصي رسيد.اينجانب در گروه
تخصّصي مناهج تفسير قرآن كريم عضويّت داشتم.
اين
گروه درباره راه و روش تفسيري قرآن كريم از صدر اسلام تا به امروزمطالب مختلفي در
مدّت دو روز، صبح و عصر مذاكره نمودند و انصافاًمطالب مفيدي در اين خصوص مورد بحث
و گفتگو قرار گرفت و نظراتي ازطرف متخصّصين فنّ منهج تفسير قرآن كريم ارائه داده
شد كه به خاطراختصار از توضيح مطالب آنها خودداري ميشود. امّا آنچه من در اين
خصوص ارائه دادم و لازم ميدانم توجّه دانشمندان و مفسّران را به آن جلبكنم،
مطالب زير است.
*
اوّل:
آنكه ترديدي نيست با
اهتمامي كه مسلمانان از صدر اسلام تا به امروزدرباره تفسير قرآن و راه و روش صحيح
آن داشتهاند، به خصوص كه«معصومين»
: از تفسير قرآن براي هدايت مردم استفاده ميكردهاند[1]
و«ائمّهاطهار» : اهمّيّت فوقالعادّهاي براي آن قائل بودهاند، ممكن نيست
كهاز ناحيه «پيامبر» گرامي اسلام صلي الله عليه و اله و سلم و يا ائمّه اطهار : منهج و طريق صحيحيبراي
تفسير قرآن ارائه داده نشده باشد. پس مطمئناً ارائه داده شده، نهايت بايد در
جستجو و تحقيق از آن راه و روشي كه مورد تأييد آنها بودهاست،برخاست.
پس اين كه بعضي از آقايان
در اين جلسه ميگويند: بايد طريقه صحيحيبراي تفسير قرآن در نظر گرفت، گفته درستي
نيست، بلكه بايد گفت: طريقه صحيح تفسير قرآن را كه مورد تأييد رسول اكرم صلي
الله عليه و اله و سلم است بايد از
ميان طرق مختلفي كه نقل شده و جمعي به آن عمل كردهاند، پيدا كرد.
و ضمناً بايد دانست كه
امروز به خاطر آنكه بعد از «رسولاكرم» صلي الله عليه و اله و سلم فرقمختلفي با مقاصد حساب شدهاي در
اسلام بهوجود آمده، طبعاً براي تفسيرقرآن مناهج مختلفي هم كه ارائه دهنده
مقاصد آنها ميباشد نيز به وجودآمده. و افكار و عقايد دانشمندان در اين باره
مختلف بيان شده. لذا منمعتقدم لازمترين چيزي كه بايد در اين كميسيون تحقيق شود،
تعيين همانمنهج صحيحي است كه «رسولاكرم» صلي الله عليه و اله و سلم و «ائمّه دين» : براي تفسير قرآنارائه
داده و يا عمل كردهاند و لذا ما در اين گردهمائي بايد از آن منهجصحيحي كه آنان
يعني «پيامبراكرم» صلي الله عليه و اله و سلم يا آنهائي كه با خود آن حضرت صد درصد همفكر و هماهنگ و بلكه
همه آنها نور واحدي بودهاند تحقيق كنيم ومنحصراً همان منهج را ارائه دهيم.
*
دوّم:
اگر كسي در آيات قرآن و
روايات «معصومين» : دقّت كند بهخوبيميفهمد كه تفسير قرآن، توقيفي است.
يعني هر كسي با فكرخودنميتواند منهج و راهي براي تفسير قرآن در پيش بگيرد.
زيرا خدايتعاليَ درقرآن كريم فرموده:
«نميداند تفسير و تأويل
قرآن را مگر خدا و راسخيندر علم»href="#_ftn2" name="_ftnref2" title="">[2]
كه درروايات آمده، منظور ازراسخين در علم «پيامبراكرم»صلي
الله عليه و اله و سلم و «ائمّه معصومين»اند.[3]
براي توضيح اين كه چگونه بايد تفسير قرآن
توقيفي باشد، به بيان مثاليكه قطعاً ما را به حقيقت، بيشتر نزديك ميكند، ميپردازيم
و چون منظور ازآوردن مثال، تنها توضيح مطلب فوق است، فكر نميكنم كه نيازي به
بيان مدرك و سند داشته باشد. چند
سال قبل دو جلد كتاب خطّي و چاپي در كتابخانهاي ديدم كه وقتيآنها را مطالعه ميكرديم
مطلبي در موضوعي به طور معمول نوشته شده بود.و استفاده ميگرديد ولي وقتي به توضيح
مؤلّف مراجعه مينموديم،ميديديم هر كلمه و هر حرفي از آن كتاب چند معني دارد
مثلاً وقتي عموديآن را ميخوانديم يعني كلمه اوّل از سطر اوّل و كلمه اوّل از سطر
دوّم وهمچنين كلمات اوّل هر سطر را تا آخر صفحه رديف ميكرديم، مطلبديگري غير از
مطلب اصل كتاب استخراج ميشد و باز اگر كلمه اوّل از سطراوّل و كلمه دوّم از سطر
دوّم و كلمه سوّم از سطر سوّم و به همين ترتيب تاآخر سطور هر صفحه، كلماتش را
رديف ميكرديم، باز يك مطلب ديگري را استفاده مينموديم. و بالاخره همه كلمات از
هر طرف به طرف ديگر معنائيداشت و به همين نحوهاي كه كلمات رديف بودند، حرفهاي آن
كتاب با جمعو تفريق، معاني مختلفي داشت و واضح است كه اگر مؤلّف خودش توضيحنميداد
به هيچ وجه خواننده متوجّه اين هنر فوقالعادّه جالب او نميشد وانسان احتمال نميداد
كه اين كتاب داراي اين همه علوم و حقايق باشد و هرحرفي و يا هر كلمهاي از آن چند
معنا داشته باشد.
بنابراين وقتي يك بشر
بتواند براي هر كلمه و يا هر حرف از كتابشچندمعني را در نظر بگيرد، چگونه
ممكن نيست خدائي كه قرآنش را بهعنوان معجزه نازل كرده و نميخواسته حتّي تر و
خشكي را از آن فرو گذاركند.name="_ftnref4" title="">[4]
و ميخواسته بيانگر همه چيز باشد، در آن بطون و حقايقي را منظورنكند و به طور ساده
همه مطالبش را در ظاهر آن قرار دهد و همان گونه كه اگرمؤلّف آن كتاب خودش مطالبش
را توضيح نميداد ممكن نبود كه ديگرانآنها را درك كنند، همچنين اگر پروردگار
متعال خودش تفسير قرآنش را بياننكند، محال است كه ديگران بتوانند حقايق قرآن را
درك كنند.
پس همان گونه كه در روايات
بسياري آمده كه قرآن ظاهر و باطني دارد.href="#_ftn5" name="_ftnref5" title="">[5]
و از بطونش كسي جز خدا اطّلاع ندارد. و براي آنكه نزول قرآن عبثنباشد. و براي
هدفي كه نازل گرديده كه هدايت مردم است مفيد باشد، تمامعلم قرآن را به پيامبرش
تعليم داده و باز «پيامبر اكرم» صلي الله
عليه و اله و سلم به همين دليل يعنيبه
خاطر بيفايده نماندن بطون قرآن. و به خاطر هدايت مردم، به امام وهادي بعد از
خود تمام علوم قرآن را تعليم داده و او باز به امام و هاديبعدي، تا روز قيامت كه
بايد اين علوم را به يكديگر بسپارند تا به مقتضايزمان، هر يك از آنها پردهاي از
چهره بطون قرآن بردارند. در اين زمينه لازماست به چند حديث از احاديث زيادي كه در
اين باره وارد شده اشاره شود.
1 ـ عياشي از «امامصادق» عليه السلام نقل كرده كه فرمود:
«خداي تعاليَ به پيامبرش
تنزيل و تأويل قرآن راتعليم فرمود و او هم آنها را به حضرت «عليبنابيطالب»عليه السلام تعليم
نمود.»[6]
2 ـ ابيالصباح ميگويد:
به خدا قسم
به من حضرت «جعفر بن محمّد» عليه السلام
فرمود: خداي تعاليَ به پيامبرش تنزيل و تأويل قرآنراتعليم داد و آن
حضرت آنها را به حضرت«عليبنابيطالب»
عليه السلام تعليم فرمود، سپس آنحضرتفرمود:
و ما خاندان عصمت به خدا قسم همهآنها را ميدانيم.[7]
3 ـ بختري ميگويد:
به «امامصادق» عليه السلام گفتم: ما احاديثي
را از شماميشنويم ولي بعد نميدانيم از شما شنيدهايم يا ازپدرتان. آن حضرت
فرمود: آنچه از من شنيدهاي من ازپدرم نقل كردهام و آنچه از من شنيدهاي من از«رسولخدا» نقل نمودهام، ما هرگز از خودمان
چيزينميگوئيم.title="">[8]
و از همه مهمتر كه توقيفي
بودن منهج تفسيري قرآن كريم را اثباتميكند، روايات متواترهاي است كه بشر را از
تفسير قرآن به رأي خود نهيكرده. و ما چند نمونه از آن احاديث را در اينجا ميآوريم.
1 ـ «امامصادق» عليه السلام فرمود:
«كسي كه
حتّي آيهاي از كتاب خدا را به رأي خود تفسير كند كافراست.»style='mso-footnote-id:ftn9' href="#_ftn9" name="_ftnref9" title="">[9]
2 ـ و نيز «امامصادق» عليه السلام فرمود:
«كسي كه
قرآن را به رأي خود تفسير كند، اگر همصحيح و مطابق با واقع تفسير كرده باشد، اجريندارد.»style='mso-footnote-id:ftn10' href="#_ftn10" name="_ftnref10" title="">[10]
3 ـ و نيز فرمود:
«كسي كه
درباره حقايق و معارف و معاني قرآنسخن به رأي خود بگويد، اگر درست هم گفته
باشد،خطا كردهاست.»name="_ftnref11" title="">[11]
4 ـ «رسولاكرم» صلي الله عليه و اله و سلم فرمود:
«خداي تعاليَ فرموده: ايمان به من نياورده كسي كهبه
رأي خود كلام مرا تفسير كند.»name="_ftnref12" title="">[12]
5 ـ و «امامصادق» عليه السلام فرمود:
«كسي كه
قرآن را به رأي خود تفسير كند،جايگاهشپر از آتش ميشود.»style='mso-footnote-id:ftn13' href="#_ftn13" name="_ftnref13" title="">[13]
6 ـ «حضرت باقرالعلوم» عليه السلام به «جابر» فرمودند:
«چيزي دورتر
از تفسير قرآن از عقولمردمنيست.»href="#_ftn14" name="_ftnref14" title="">[14]
پس به مقتضاي بيان فوق و
اطلاق روايات متعدّدهاي كه در كتب اخبارذكر شده، منهج و طريقه تفسيري قرآن كريم
توقيفي است و تنها از بيان«پيغمبراكرم» صلي
الله عليه و اله و سلم و هدايت «معصومين» : بايد تفسير قرآن را استدراك كرده وياد
بگيريم.
*
سوّم:
از معروفترين احاديثي كه از
طريق سنّي و شيعه از «رسولاكرم» صلي الله عليه و اله و سلم نقلشده، حديث «ثقلين» است يعني «پيامبراكرم» صلي الله عليه و اله و سلم فرمود:
«من در ميان
شما دو چيز بزرگ و با اهمّيّتميگذارم، يكي كتاب خدا است و ديگري عترت مناست.
كسي كه به آنها تمسّك كند گمراه نميشود. اينهااز يكديگر هرگز جدا نميشوند تا در
كنار حوض بر منوارد گردند.»name="_ftnref15" title="">[15]
حقيقت معني «لن يفترقا»
همان چيزيست كه ما در بالا شرح داديم.
يعني اين حديث ميگويد:
قرآن كتابي است كه معلّم و مدرّس و مفسّرلازم دارد، زيرا در بطن قرآن معاني زيادي
خوابيده كه هر كسي نميتواند آنهارا درككند.
طبق روايات متعدّدهاي علوم
اوّلين و آخرين در قرآن ذكر شده و آنها رافقط خدا ميداند و كسي از آنها اطّلاع
ندارد، مگر كساني كه خدا خودش آنعلوم و معارف را به آنها تعليم داده كه طبعاً فرد
متيقّن آن «پيامبر اكرم» صلي الله عليه و اله
و سلم است.
زيرا در حديث آمده: فقط
كسي كه به او قرآن خطاب شده حقايق آن راميشناسد.href="#_ftn16" name="_ftnref16" title="">[16]
اگر بگوئيم حقايق قرآن را «پيغمبراكرم» صلي
الله عليه و اله و سلم هم نميداند،
طبعاً نزول قرآنبا آن همه معاني كه دارد و احدي از آن اطّلاع ندارد عبث ميشود،
آن وقت معارف قرآن براي مردمفايدهاي ندارد، پس عقل و منطق ميگويد كه
خداي تعاليَ بطون و حقايق قرآن را به «پيامبر اكرم»
صلي الله عليه و اله و سلم تعليم
داده است و بعد،از آن حضرت، به حضرت «عليبنابيطالب»
و فرزندانش كه اوصياء علوم آنحضرتاند انتقال يافته است.
در كتاب «بصائر الدرجات»
صفحه 193 آمده كه «امامصادق» عليه
السلام فرمود:
به خدا قسم من كتاب خدا را
از اوّل تا به آخرشميدانم، مثل اين است كه معاني آن در ميان دو دستمباشد، در
قرآن اخبار آسمان و زمين است، در قرآن اخبارآنچه كه بعداً مي خواهد بشود، هست و
در قرآن اخبارآنچه كه بوده است، ميباشد. زيرا خدايتعاليَ فرموده: دراين قرآن
بيان همه چيزهست.name="_ftnref17" title="">[17]
بنابراين، مضمون حديث پر
ارزش و متواتر «ثَقَلين» همين است كه«پيامبراكرم»
صلي الله عليه و اله و سلم مكرّر
فرموده:
من در ميان
شما قرآن را به عنوان كتاب خداميگذارم و براي آنكه بشر از معارف و علوم و بطون
وتفسير قرآن در هر زمان طبق مقتضيّاتي كه پيش ميآيدآگاه شود، جمعي از عترت و
فرزندانم را كه فهم و درك وعلم و عصمت مرا دارند به عنوان راهنما و هادي برايبيان
حقايق قرآن قرار ميدهم تا آنها معلّم و ساير مردمشاگرد، و آنها امام و ساير مردم
مأموم، آنها خليفه من وساير مردم تابع آنها باشند تا به اين وسيله از معارف
وحقايق قرآن مطّلع شوند و به وظايف خود عمل كنند،اگر اين دو، از هم جدا شوند، قرآن
به تنهائي به حالبشريّت كاملاً مفيد نخواهد بود، زيرا قرآن بدون اين چنين
معلّميني، معاني واقعي خود را نميتواند بيان كندو بهتنهائي نميتواند
معانيش را صد در صد اظهارنمايد، قرآن احتياج به مفسّر دارد.
پس كلمه «لن يفترقا» كه در
حديث آمده، درست مثل اينست كه بگوئيمكتاب درسي بياستاد نميشود، استاد و كتاب
براي حوزه و دانشگاه با هملازم است. اين دو نبايد از هم جدا شوند و الاّ هر يك
به تنهائي بيفائدهاست. مخصوصاً كتاب بياستاد، زيرا استاد گاهي كتاب ناطق است.
استادميتواند بدون كتاب مطالب كتاب را بيان كند ولي كتاب بدون استادنميتواند
باطن و رموز و حقايق مكتوم خود را ابراز نمايد.
اين مثال به قدري با قرآن و
عترت تطبيق ميكند و به قدري حديث وروايت پشتوانه دارد كه فكر نميكنم مسلماني در
هر فرقه و مسلكي كه باشدمنكر اين معني گردد. پس اين دو بايد با هم باشند، از هم تا
روز قيامت جدانميشوند، هر كس به هر دوي اينها تمسّك كند گمراه نميشود. لذا در
اكثراحاديث جمله «ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً» كه تمسّك به هر دوي آنها سبب هدايت
است نه به يكي از آنها، ديدهميشود.
در اينجا ممكن است كسي
بگويد: ساير فرق اسلامي «ائمّه اثنيَعشر» راامام و معصوم نميدانند، پس
چگونه ميتوانيد ادّعاء كنيد كه همه فرقاسلامي حديث «ثقلين» را قبول دارند و
چگونه ميتوانيد بگوئيد معنيحديث اين است كه حتماً بايد قرآن و عترت را با هم
بپذيرند؟
در جواب ميگوئيم: ما در
اينجا مطلبمان را بر اساس امامت و عصمت«ائمّه اثنيَ عشر» قرار نميدهيم تا به
اين اشكال برخورد نمائيم، (اگر چه اين اشكال جواب دارد) بلكه اگر مسلماني «ائمّه
اثنيَ عشر» را تنها به عنوان راويانمورد وثوق قبول داشته باشد (كه تمام مسلمانان
قبول دارند)، ميتوان بهمسأله فوق عمل كرد و به حديث «ثقلين» توجّه كاملي نمود،
زيرا «ائمّهاثنيَعشر» نميگويند كه حقايق و تفسير قرآن به ما از طرف
پروردگار وحيميشود، بلكه آنها ميگويند آنچه به «پيامبراكرم»صلي
الله عليه و اله و سلم وحي شده و آن
حضرتنتوانسته در زمان خودش براي مردم نقل كند به حضرت «عليبنابيطالب»
عليه السلامانتقال داده و آن حضرت به يك يك «ائمّهاطهار» : سينه به سينه و
يا بهوسيله كتاب مخصوصي كه به خط «علي بن ابيطالب» عليه السلام و املاء
«پيغمبراكرم»صلي الله عليه و اله و سلم بوده انتقال داده شده و آنها
مردم را به سوي آنچه خداي تعاليَ به «پيامبر اكرم»صلي الله عليه و اله و
سلم در تفسير قرآن وحي نموده راهنما
و هاديهستند.name="_ftnref18" title="">[18]
پس از اين سه مقدّمه واضح
شد كه تنها منهج و راه و روش صحيحي كهبايد از آن پيروي شود «تفسير قرآن به وسيله
كلمات «پيامبر اكرم» صلي الله عليه و اله و سلم و«ائمّهاثنيَعشر» : است» يعني «تفسير آيات
بوسيله روايات».
در اينجا ممكن است بعضي
بگويند: تعداد رواياتي كه قرآن را تفسيرميكند محدود است و لذا تفاسيري كه از اين
سبك پيروي كردهاند و تنها بهروايات اكتفا نمودهاند مثل «تفسير برهان» و «تفسير
نورالثقلين» نتوانستهاندتمام آيات قرآن را تفسيركنند.
ما در جواب ميگوئيم: لازم
نيست كه در روايت اشاره به آيه خاصّيشده و سپس آن آيه به وسيله آن روايت تفسير
شده باشد بلكه ما اجمالاً ميدانيم كه آنچه عترت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله
و سلم يعني «ائمّه اثنيَعشر» : در معارف واحكام و ساير مسائل ديني
فرمودهاند از «پيامبر» گرامي اسلام صلي الله عليه و اله و سلم گرفته و آنحضرت هر چه در مسائل اسلامي
ميداند در قرآن شريف وجود دارد زيراخود قرآن فرموده:
ما نازل كرديم قرآن را كه
بيانگر همه چيز است.name="_ftnref19" title="">[19]
و علاوه در متجاوز ازچهل حديث به مضمون زير «ائمّه دين» فرمودهاند:
«كتابي در
نزد ما است به املاء «پيامبراكرم» صلي الله عليه و اله و سلم وخط حضرت«عليبنابيطالب»
عليه السلام بسيار بزرگ به قطر ران شتر كه آنچه بشر به آن احتياج دارد تا روز
قيامت ازاحكام و معارف حتّي ديه خدشي كه بر بدن ديگريوارد آيد در آن نوشته شده
است.»[20]
بنابراين آنچه «پيامبر اكرم»
و «ائمّه معصومين» : در معارف و احكام واخلاق و تاريخ و قصص و سائر مسائل اسلامي
فرمودهاند و راويان به عنواناحاديث و اخبار نقل كردهاند، چه تحت عنوان تفسير
قرآن و چه بدوناينعنوان و بالاخره همه كلمات آنان در ارتباط با مسائل
اسلامي، تفسيرقرآن است.
مثلاً تفسير آياتي كه اسم
نماز را برده، تمام احاديثياست كه درباره نمازاز پيشوايان دين رسيده است و
هكذا سائر احكامومعارف و حقايق اسلام.
بنابر اين، بهترين روش در
تفسير قرآن اين است كه ابتداء مفسّرينموضوعي را تعيين كنند و فصلي را براي آن در نظر بگيرند و
سپس تمام آياتو رواياتي كه درباره آن موضوع نازل و نقل شده كنار يكديگر بگذارند. و
يامانند روش مرحوم مجلسي در كتاب بحارالانوار آنها را خام در اختيار مطالعهكننده
بگذارند و يا مانند فقهاء و مجتهدين كه در قسمت آيات احكام در كتبفقهيّه عمل كردهاند،
تمام قرآن را با موازين اصولي به وسيله احايث وروايات توضيح دهند و در اختيار
ديگران بگذارند.
ممكن است كسي بگويد: اگر
اين روش صحيح باشد بايد نام دوره كتاب«جواهر» را تفسير آيات احكام قرآن گذاشت.
ميگوئيم: چه مانعي دارد و
چه بهتر آنكه در مسائل ديگر قرآن هم فقهاءو متخصّصين فنّ از روشي كه فقهاء در كتب
فقهي استفاده نمودهاند پيروي ميكردند تا بهترين و غنيترين تفسير قرآن در
اختيار مسلمانان قرار گيرد.
و ما انشاءاللّه در اين
كتاب ميكوشيم كه روايات را خلاصه كنيم و برايتوضيح آيات قرآن تنها از آنها الهام
بگيريم و آنچه را پيامبر اكرم صلي الله عليه و
اله و سلم از زبانخود و يا از زبان
ائمّه اطهار : بيان فرموده در توضيح آيات قرآن
نقل كنيم.ولي در خصوص احكام و تاريخ شما خوانندگان محترم را به كتب فقهي وتاريخي
كه همان بررسي و برنامه را فقهاء و مورّخين انجام دادهاند،ارجاعميدهيم.
و در پايان اين فصل بايد
متذكّر اين مطلب بود كه جمعي از دانشمندان وبزرگان متصوّفه قرآن كريم را با ذوق
عرفاني تفسير كرده و جمعي از علماءاهل تسنّن و تشيّع به وسيله گفتار اصحاب رسولاكرم
صلي الله عليه و اله و سلم و تابعين
تفسيرنموده و عدّهاي قرآن را به وسيله خود قرآن تأويل و تفسير كردهاند كه پر
واضح است با بيان فوق اگر اين راه و روشهاي تفسيري در مقابل تفسيري كهرسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم و ائمّه معصومين : نمودهاند استقلال
داشته باشد و جداي از راه و روش آنان باشد، مخدوش و غلط است والاّ گاهي ممكن است
از آنها استفاده هاي جانبي بشود و معني بعضي از روايات تفسيريقرآن كريم را بيان
نمايد.
[1]
ـ دهها روايت در اين خصوص نقل شده كه به عنوان نمونه يك حديث از ميان آنهانقل ميشود.
در كتاب جامع احاديث شيعه جلد 1 صفحه 150 حضرت «رسولاكرم»صلي الله عليه و اله
و سلم به حضرت «عليبنابيطالب»
عليه السلام فرمود: «تعلم الناس من بعدي تأويل القرآن ما لم يعلمواو تخبرهم» يعني
به مردم بعد از من ياد بده آنچه را كه از تأويل قرآن نميدانند و آنها رااز حقيقت
قرآن مطّلعشان كن.
[2]
ـ «وَ مَا يَعْلَمُ تَأويِلَهُ اِلاَّ اللهَّ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»
سوره آل عمران آيه 7.
[3]
ـ روايات متعدّدهاي در ذيل آيه شريفه فوق از «معصومين» : رسيده كه منظور
ازراسخين در علم «ائمّه معصومين» :اند. مراجعه شود به تفسير برهان و نورالثقلين.بعضي
در اينجا ميگويند: راسخين در علم در اين آيه عطف به «اللّه» نيست از نظر مافرقي
نميكند، زيرا اگر گفتيم خداي تعالي تمام علوم و قوانين مايحتاج بشر تا روز قيامترا
در لفّافه اين الفاظ مختصر به نام قرآن پيچيده و به ما داده و تأويل و تفسير كلام
خودرا فقط خود او ميداند، بايد نيز بگوئيم نزول حقايقي كه در باطن و تأويل قرآن
هستبراي بشر بيفائده بوده است. پس به خاطر آنكه بايد تفسير قرآن براي مردم گفته
شود ونزول قرآن عبث و بيفايده نماند آنها را براي «پيامبر اكرم» صلي الله عليه و
اله و سلم توضيح داده و چونزمان
«رسولاكرم» صلي الله عليه و اله و سلم اقتضاء نداشت كه همه آنها را براي تمام مردم بگويد و يا
مردماستعداد فهم همه آن معاني را نداشتند، ميبايست به وصيّ خود آنها را تعليم
دهد (كهدر همين بحث به بعضي از رواياتش اشاره خواهد شد) و چون در هر زمان حوادثجديدي
به وجود ميآيد و افكار مردم رشد بيشتري ميكند و بايد حقايق قرآن براي آنهابه
مقتضاي زمان و افكارشان گفته شود، لازم است در هر زمان يك خليفه و يا يك امام
وهادي وجود داشته باشد و در هر زمان مفسّري مطابق پيشامدهاي آن زمان لازم دارد وآن
امام و هادي كه تمام علوم قرآن را ميداند و از «رسولاكرم» صلي الله عليه
و اله و سلم يا بلا واسطه و يا
باواسطه آنها را دريافت كرده، مردم را به سوي حقايققرآن راهنمائي كند و
اين موضوعدر قرآن تصريح شده آنجا كه ميگويد:
«اِنَّمَا
اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» يعني: اي رسول، توترساننده مردمي از
عذاب الهي و براي هر قومي كهميآيند هادي و راهنمائي وجود دارد. (سوره رعدآيه7).
در
احاديث زيادي از اهل سنّت نقل شده كه وقتي اين آيه نازل شد،«رسولاكرم»صلي
الله عليه و اله و سلم دست به سينه
گذاشت و فرمود:
«انا
المنذر» و با دست ديگر روي شانه«عليبنابيطالب» عليه السلام گذاشت و فرمود: «و علي الهادي وبك يا
علي يهتدي المهتدون» يعني: علي هادي است و به وسيله تو اي علي هدايت يافتگان
هدايت ميشوند.
اين
حديث و تفسير را بيشتر از سي نفر از علماء اهلسنّت كه مِنجمله
«فخررازي»است در تفسير اين آيه نقل كردهاند. (احقاقالحق جلد 3 صفحه88).
[4]
ـ نهج البلاغه: قال «علي» عليه السلام: في القرآن نباء ماقبلكم و خبر مابعدكم و
حكممابينكم.يعني در قرآن اخبار گذشتگان و اطّلاع از آيندگان و دستورات و
احكامي كه لازم استدر بين شما باشد، هست.
و
در كتاب كنزالعمال حديث 2454 «رسولاكرم» صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: من اراد علم الاوّلين والاخرين
فليقرء القرآن. يعني كسي كه ميخواهد علوم اوّلين و آخرين را بداند، قرآنبخواند.
[5]
ـ في كنزالعمال جلد 1 صفحه 2641 قال رسول اللّه صلي الله عليه و اله و سلم : «ما
انزل اللَّه عزّ و جل آيهالا لها ظهر و بطن و كل حرف حد و كل حد مطلع». يعني
خداي تعالي آيهاي از قرآن رانازل نكرده مگر آنكه براي آن آيه ظاهر و باطني قرار
داده و براي هر حرفي از قرآنحدّي هست و براي هر حدّي مطلعي است.
[6]
ـ «ان اللّه علّم نبيّه التنزيل و التّأويل فعلّمه رسول اللَّه صلي اللَّه عليه و
آله علياً عليهالسّلام» جامعاحاديث الشيعه جلد 1 صفحه 128.
[7]
ـ «واللَّه لقد قال لي جعفر بن محمّد عليهماالسّلام انّ اللَّه علم نبيّه صلي
اللَّه عليه و آله التنزيل والتأويل فعلمه رسول اللَّه علياً ثم قال و علمناواللَّه»
جامع احاديث شيعه جلد 1 صفحه128.
[8]
ـ «البختري قال قلت لابي عبداللَّه عليه السّلام: نسمع الحديث منك فلا ادري منك
السماعه اومن ابيك فقال ما سمعته مني فاروه عن ابي و ما سمعته مني فاروه عن رسول
اللَّه صلياللَّهعليه و آلهلسنا نقول برأينا من شيئي» جامع احاديث
شيعه جلد 1 صفحه 127.
[9]
ـ «من فسّر آية من كتاب اللَّه فقد كفر» تفسير عياشي جلد 1 صفحه 17 و بحارالانوار
جلد92 صفحه 111.
[10]
ـ «من فسّر القرآن برأيه ان اصاب لميوجر» تفسير عياشي جلد 1 صفحه 18 و
بحارالانوارجلد92 صفحه 112.
[11]
ـ «من تكلم في القرآن برأيه فأصاب فقد اخطاء» منية المريد.
[12]
ـ «ما آمن بي من فسّر برأيه كلامي» عيون اخبار الرّضا عليه السلام جلد 1 صفحه
116،جامعاحاديث الشيعه جلد 1 صفحه 272.
[13]
ـ «من فسّر القرآن برأيه فليتبؤ مقعده منالنّار» تفسير عياشي جلد 1 صفحه12.
[14]
ـ «و قال الباقر عليه السّلام: يا جابر ليس شيي ابعد من عقول الرجال من
تفسيرالقرآن»جامعاحاديث الشيعه جلد 1 صفحه 162، باب حجيّة فتوي
الائمّه، المحاسن صفحه268.
[15]
ـ «اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتي ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا بعدي
ابداً و انهما لنيفترقا حتّي يردا علي الحوض». اين روايات در اكثر كتب حديث به
اسناد مختلف نقل شده وحتّي كتابي به همين نام چاپ شده كه اسناد آن را از كتب اهل
تسنّن و اهل تشيّع نقلكرده است.
[16]
ـ «انّما يعرف القرآن مَن خوطب به» جامع احاديث الشيعه جلد 1 صفحه153، و
تفسيرعلي بن ابراهيم صفحه 727.
[17]
ـ «واللَّه اني لاعلم كتاب اللَّه من اوله الي آخره كانه في كفي فيه خبر السماء و
خبر الارض و خبرمايكون و خبر ما هو كائن قال اللَّه فيه تبيان كل شي».
[18]
ــ رواياتي كه مطلب فوق را كاملاً
تأييد ميكند در كتاب جامع احاديث شيعه جلداوّل باب «حجيّة فتوي الائمّه» به
فراواني نقل شده است.
[19]
ـ «نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْيٍ» سوره نحل آيه
89.
[20]
ـ جلد اوّل كتاب جامع احاديث شيعه اين روايات را نقل كرده است.