سخنى درباره معناى قلب در قرآن - میزان الحکمه جلد 9

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 9

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنى درباره معناى قلب در قرآن

مرحوم علاّمه طباطبائى ـ در تفسير آيه «لا يؤاخذكم اللّه باللغو فى أيمانكم و لكن يؤاخذكم بما كسبت قلوبكم» ـ نوشته است : آنچه گفتيم [كه كسب و اكتساب تنها به انسان نسبت داده مى شود و اسناد آن به قلب مجازى است]، گواه بر اين است كه مراد از قلب، همان انسان به معناى جان و روان او مى باشد؛ زيرا تعقّل و تفكّر و عشق و نفرت و اميد و بيم و امثال اينها را گر چه كسى مى تواند با اين اعتقاد كه قلب عضو مُدرك بدن است ـ چنان كه ممكن است عامه چنين اعتقادى داشته باشند ـ به قلب نسبت دهد؛ چنان كه شنيدن به گوش نسبت داده مى شود و ديدن به چشم و چشيدن به زبان. ولى كسب و اكتساب از امورى است كه جز به خود انسان نمى توان نسبت داد.

نظير اين آيه است آيه «فانّه آثم قلبه» و آيه «و جاء بقلب منيب» . ظاهرا انسان، چون ديده است كه هم خودش و هم ساير جانوران گاهى اوقات بر اثر عوارضى چون بيهوشى و صرع و غيره، شعور و ادراكشان سلب مى شود ولى حيات، كه علايم آن حركت و ضربان قلب مى باشد، همچنان باقى است، يقين پيدا كرده است كه مبدأ حيات قلب است؛ يعنى روحى كه به وجود آن در موجود جاندار اعتقاد دارد، در وهله نخست به قلب تعلّق مى گيرد و از آن به ساير اعضا سرايت مى كند و آثار و خواص روحى مانند شعور و اراده و عشق و نفرت و بيم و اميد و امثال اينها همه كار قلب است؛ زيرا كه قلب نخستين تعلّقگاه روح مى باشد. اين مطلب البته با اين كه هر عضوى از اعضاى بدن مبدأ فعل و عمليات مخصوص خود مى باشد، مانند مغز براى فكر كردن و چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن و شُش براى دميدن و غيره، منافات ندارد؛ زيرا همه اينها به منزله ابزارهايى هستند كه افعال و اعمالى كه براى تحقّق يافتن نيازمند وسيله هستند، به وسيله آنها انجام مى گيرد.

شايد آزمايشهاى علمى در مورد پرندگان اين نظر را تأييد كند؛ چرا كه با برداشته شدن مغز پرندگان اين حيوانات نمى ميرند، بلكه ادراك و احساس نسبت به اشياء را از دست مى دهند و همچنان به حيات خود ادامه مى دهند تا اين كه بر اثر نرسيدن مواد غذايى به بدن و از كار افتادن قلب، بميرند.
تأييد ديگرى بر اين نظريه، شايد اين نكته باشد كه پژوهشهاى علمى طبيعى تاكنون موفّق نشده است مركز و منشأى را كه احكام بدنى از آن صادر مى شود، يعنى تخت فرمانروايى اى كه اعضاى فعّال بدن انسانى از آن امتثال امر مى كنند را تشخيص دهد؛ چه، شكى نيست كه اين اعضا، در عين اختلاف و پراكندگى ذاتى و عملى، همگى در زير يك پرچم گرد آمده و از فرماندهى واحد كه وحدت حقيقى دارد اطاعت مى كنند.

نبايد پنداشت كه اين ناكامى در كشف مركز فرماندهىِ واحد به خاطر غفلت از كار مغز و عمل ادراك آن است؛ زيرا انسان از كهنترين دوران به اهميت عضو سر و مغز پى برده بود. دليلش هم اين است كه ما در ميان ملتها و اقوام، با وجود اختلاف و تفاوت زبانى آنها، شاهد اين هستيم كه همگى مبدأ حكومت و فرماندهى را رأس و سر مى نامند و واژه هاى مختلفى از آن مشتق كرده اند، مانند رأس و رئيس و رئاست و رأس الخيط و رأس المدة و رأس المسافة و رأس الكلام و رأس الجبل و رأس السيف رأس در جانوران و حيوانات و امثال اينها.

ظاهرا همين امر سبب شده است كه ادراك و شعور و پديده هايى كه به نحوى با ادراك همراهند مانند عشق و نفرت و اميد و بيم و قصد و حسادت و عفت و شجاعت و جرأت و امثال اينها را به قلب نسبت دهند و مقصودشان از قلب همان روح است كه به بدن تعلّق گرفته يا از طريق قلب و با واسطه آن به سراسر بدن جريان راه يافته است. بنا بر اين، اين افعال را به قلب نسبت مى دهند، همچنان كه به روح و به خودشان نيز نسبت مى دهند، مثلاً مى گويند: او را دوست دارم، روحم او را دوست دارد، جانم او را دوست دارد، قلبم او را دوست دارد. اما بعدا كاربرد مجازى پيدا كرده و قلب مجازا به معناى جان استعمال شده است. كما اين كه گاه به جاى قلب، سينه را به كار برده اند؛ زيرا جايگاه قلب را، به عنوان مكانى براى انواع ادراكات و افعال و صفات روحى، دانسته اند.

از اين گونه كاربردها و استعمالات در قرآن كريم مقدار زيادى به كار رفته است. مثلاً مى فرمايد: «يشرح صدره للاسلام»، يا مى فرمايد: «انكّ يضيق صدرك» يا: «و بلغت القلوب الحناجر» كه كنايه از تنگى سينه است و يا مى فرمايد: «ان اللّه عليم بذات الصدور». بعيد نيست كه اين اطلاقات، در كتاب خداوند متعال اشاره اى به صحّت نظريه پيش گفته باشد، گر چه هنوز حقيقت كاملاً روشن نيست.
ابو على سينا اين نظر را ترجيح داده كه ادراك ، كار قلب است؛ به اين معنا كه دخالت مغز در امر ادراك دخالت ابزارى است. بنا بر اين قلب ادراك مى كند و مغز واسطه ادراك است.

(انظر) بحار الأنوار : 70 / 34 تحت عنوان «تبيين». المحجّة البيضاء : 5 / 4

«بيان معنَى النفس و الروح و العقل و القلب و ما هو المراد بهذه الأسامي».

/ 484