بقاع پيشوايان اهل سنت در بقيع - بقعه حلیمه سعدیه و صفیه عمه رسول خدا (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بقعه حلیمه سعدیه و صفیه عمه رسول خدا (ص) - نسخه متنی

محمدصادق نجمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بقاع پيشوايان اهل سنت در بقيع

تا اينجا پيرامون تعدادي از آثار و بقاع شناخته شده در بقيع، كه به شخصيت هاي مشترك اسلامي و مورد احترام در ميان همه گروه هاي اسلامي بود و به وسيله وهابيان منهدم و تخريب گرديده، مطالبي نوشتيم و اينك با سه بقعه ديگر، كه در روي سه قبر متعلّق به پيشوايان اهل سنّت بنا گرديده بود و همانند ديگر بقاع به وسيله وهابيان منهدم شده اند آشنا مي شويم. گفتني است كه اين قسمت از بحث، گذشته از بيان چگونگي اين سه بقعه در طول قرن ها و تاريخ تخريب آنها، بيانگر اين بحث كلامي ـ فقهي نيز هست كه در مسأله ساختن بنا بر روي قبور شخصيت هاي ديني و علمي ، همه مسلمانان; اعم از شيعه و سني همفكر و هم عقيده بوده اند و اين تنها گروه وهابيانند كه پس از قرن ها پديد آمده و در مسائل متعدد اعتقادي ; از جمله در اين مورد با مسلمانان به منازعه و مبارزه برخاستند و احياناً تصور نشود آنچه تا كنون از آثار در بقيع سخن گفته شده، به لحاظ اين كه بيشتر آنها متعلق به شخصيت هايي بوده كه براي شيعه بيش از ديگر مسلمانان مورد توجه بوده اند، بناچار اين آثار به وسيله آنان در طول تاريخ به وجود آمده است. آري اين عقيده مشترك و استحباب ساختن بنا بر قبور بزرگان دين از ديدگاه فقه شيعه و اهـل سنـت را نه تنهـا در نقـاط مختلـف كشورهـاي اسلامي ماننـد حرم امير مؤمنـان و سيدالشهداء ـ ع ـ در نجف وكربلا و مانند حرم ابوحنيفه و احمد بن حنبل در بغداد و حرم و ضريح امام شافعي در مصر مي توان ديد، بلكه در داخل بقيع و در كنار قبور ائمه و شخصيت هاي مذهبي شيعه نيز مي توان يافت. كه اينك به بيان اجمالي تاريخ اين بقاع مي پردازيم:

1 ـ بقعه عثمان بن عفان به طوري كه در منابع تاريخي آمده، پس از كشته شدن عثمان بن عفان، از دفن شدن جسد وي در داخل بقيع جلوگيري شد و طبعاً در خارج بقيع و در طرف شرقي آن، در محلي به نام «حش كوكب» دفن گرديد. ليكن در دوران معاويه كه مروان بن حكم به حكومت مدينه دست يافت، ديوار موجود در ميان بقيع و حش كوكب را برداشت و محل دفن عثمان را به بقيع ضميمه نمود و قطعه سنگي را كه رسول خدا ـ ص ـ با دست مبارك خويش برقبر عثمان بن مظعون نصب كرده بود بر قبر عثمان بن عفان منتقل كرد و چنين گفت: «والله لايكون علي قبر عثمان بن مظعون حجر يعرف به!»23

به هرحال از قبوري كه از دوران هاي دور تازمان تسلّط وهابيان، داراي بقعه و گنبد بوده همان قبر عثمان است. گرچه تاريخ ساختمان اوّل و همچنين مؤسس و بنيانگذار آن معلوم نيست ولي دو نفر از نويسندگان كه هر دو در اوايل قرن هفتم هجري مي زيستند، از وجود چنين بقعه اي در اين تاريخ سخن گفته و آن را تأييد نموده اند و بايد اين نكته را بر اين سخن تاريخي افزود كه: معمولا در اين گونه آثار و ابنيه امكان فاصله ساليان متمادي ميانِ «اصل احداث» آنها و «زمان مشاهده و معرفي آن» وجود دارد و ممكن است ساختماني كه در قرن هفتم معرفي شده، به قرن پنجم و چهارم متعلق باشد. ابن جبير (م614 هـ . ق.) در سفرنامه اش آورده: «وفي آخر البقيع قبر عثمان وعليه قبة صغيره مختصرة»24

; «قبر عثمان در آخر بقيع واقع شده و در روي آن قبه كوچكي و بناي مختصري وجود دارد.» ابن نجار (م643 هـ . ق.) مي گويد: «وقبر عثمان ـ رضي الله عنه ـ و عليه قبة عالية» 25

; قبر عثمان داراي گنبدي است بزرگ.» از گفتار اين دو نفر، كه يكي جهانگرد است و ديگري مدينه شناس، چنين برمي آيد كه در آن تاريخ و به فاصله سي سال، تحوّل و تجديد بنا در بقعه عثمان به وجود آمده و آن قبه كوچك و مختصر به يك قبه بزرگ تبديل شده است. برخورداري قبر عثمان از بقعه، در طول تاريخ ادامه داشته تا در سال 1344 مانند ديگر آثار و بقاع به وسيله وهابيان منهدم گرديده است. ولذا سمهودي (متوفاي 911هـ . ق.) قبه عثمان را به عنوان «قبه اي بزرگ» معرفي مي كند و مي گويد: «وعليه قبة عالية البناء»26

و مشابه همين جمله را صاحب كتابِ عمدة الاخبار في مدينة المختار، كه تقريباً يك قرن پس از سمهودي مي زيسته، به كار برده است.27

از گفتار نايب الصدر شيرازي28 و رفعت پاشا29
كه در آخرين دهه هاي قبل از انهدام بقيع به حج مشرف شده اند چنين برمي آيد كه در زمان آنها نيز اين بقعه با همين مشخصات، كه پيشتر گذشت، موجود بوده است.

2 ـ 3 بقعه امام مالك و نافع در آگاهي تاريخ و كيفيت ساختان بقعه و گنبد متعلق به امام مالك، كه يكي از پيشوايان چهارگانه اهل سنت است و نيز گنبد منتسب به نافع مولا ابن عمر يا نافع كه يكي از قاريان معروف هفتگانه مي باشد نيز به منابع مدينه شناسي و سفرنامه ها مراجعه مي كنيم و مي بينيم آنچه از مجموع گفتار اين نويسندگان برمي آيد اين است كه: تاريخ ساختمان بقعه امام مالك به قبل از قرن هفتم منتهي مي شود و كيفيت آن قبل از اين تاريخ معلوم نيست ولي ساختمان قبر منتسب به نافع در حدود قرن نهم هجري بنا شده است و قبل از اين تاريخ از بقعه اي بنام وي سخن به ميان نيامده است. ابن جبير(متوفاي 614 هـ . ق.)مي گويد: «قبر مالك بن أنس الامام المدني ـ رضي الله عنه ـ و عليه قبة صغيرة مختصرة البناء»30

سمهودي (متوفاي 911 هـ . ق.) هر دو بقعه را با اين بيان معرفي نموده است: «و منها مشهد الامام ابي عبدالله مالك بن انس الاصبحي عليه قبة صغيرة و الي جانبه في المشرق و الشام قبة لطيفه ايضاً لم يتعرض لذكرها المطري و من بعده، فيحتمل أن تكون حادثة و يقال ان بها نافعاً مولا ابن عمر»31

صاحب عمدة الاخبار نيز يك قرن پس از سمهودي هر دو بقعه را مانند وي معرفي مي كند.32

در مرآت الحرمين مي گويد: «و قبة الامام ابي عبدالله مالك بن انس الاصبحي امام دارالهجره و قبة نافع شيخ القراء»33

نايب الصدر شيرازي مي گويد: دو قبه وصل يكديگر; يكي از مالك بن انس كه مذهب مالكي به او منسوب است و ديگري از نافع كه از قراء معروف است.»34

در نقشه هاي موجود، از وضع فعلي بقيع كه ديگر چندان اثري از قبور باقي نمانده است، هر دو قبر در كنار هم قرار دارد و در كنار هم معرفي مي شود; مثلا سيد احمد آل ياسين نقشه فعلي بقيع را در كتاب خود آورده و چنين توضيح مي دهد: «قبر الامام مالك بن انس... وقبر نافع مولا عبدالله بن عمر شيخ القراء»35

اين كدام نافع است؟! از آنجا كه عثمان بن عفان نيازي به معرفي ندارد، معرفي اجمالي داريم از انس بن مالك و نافع و در اين معرفي نافع را مقدم مي داريم و به بيان خطا واشتباهي كه در اثر تشابه اسمي در شخصيت وي به وجود آمده است مي پردازيم: همانگونه كه ملاحظه كرديد، در معرفي نافع و قبرش، كه در بقيع است و اين كه پيشتر داراي بقعه بوده، تعبيرهاي مختلفي به كار رفته است; زيرا گاهي مي گويند: «نافع مولا ابن عمر» و گاهي مي گويند: «نافع شيخ القراء» و گاهي نيز با تعبير «نافع مولا عبدالله بن عمر شيخ القراء» نام مي برند. و در كتاب هاي ديگر نيز همين وضع مشاهده مي شود، به خصوص كتاب هاي جديد التأليف. اين تعبيرهاي گوناگون، ناشي از عدم تشخيص درست و عدم شناخت صحيح از شخصيت نافع مي باشد; زيرا نافع مولا ابن عمر و نافع شيخ القراء دو شخصيت جداگانه و مستقل هستند و تاريخ مرگشان به فاصله پنجاه سال واقع شده است. نافع اوّل، محدث و فقيه، ونافع دوّم اشتهار در قرائت داشته است. ــ نافع مولا ابن عمر ملقب به فقيه، مكنّي به ابوعبدالله است او از اسراي جنگي بوده كه در اختيار عبدالله فرزند عمر بن خطاب قرار گرفته و لذا معروف به مولا ابن عمر گرديده است و در اثر استعدادي كه از آن برخوردار بوده، در مدينه فقه و حديث ياد گرفته است. او را جزو محدثين در طبقه تابعين مي شمارند. اودرزمان عمربن عبدالعزيز(99-101) به عنوان تعليم احكام براي مردم مصر به آن ديار اعزام گرديد و در سال يكصد و هفده يا نوزده و يا يكصد و بيست از دنيا رفت و در بقيع به خاك سپرده شد.36

ـــ نافع مدني فرزند عبدالرحمان، كنيه اش ابن نعيم و نياكانش از اصفهان مي باشند. ابن جزري درباره او مي نويسد: «نافع يكي از قاريان و دانشمندان هفتگانه علم قرائت مي باشد. مردي است موثّق و صالح و اصالتاً اصفهاني است. او قرائت را به گروهي از طبقه تابعين از اهل مدينه ياد داده است. مالك بن انس مي گفت: قرائت اهل مدينه سنت و روش پيامبر خدا است، سؤال كردند: منظور شما همان قرائت نافع است؟ گفت: آري. وفات نافع شيخ القراء در سال (169هـ . ق.) در مدينه واقع شده و در بقيع دفن گرديده است37

از اين مطالب مي توان چنين نتيجه گرفت كه: هر دو نافع، نافع و مفيد بودند; يكي در حديث و ديگري در علم قرائت. و از نظر زمان نيز تقريباً معاصر بودند و هر دو در مدينه از دنيا رفته و در بقيع دفن شده اند. ليكن پس از گذشت سيزده قرن نمي توان درباره نافعي كه قبرش در بقيع معروف و داراي بقعه بوده، اظهار نظر قطعي نمود كه نافع مولا ابن عمر است يا نافع شيخ القراء، و موضوع براي نويسندگان هم آنچنان مشتبه گرديده كه گاهي چنين تعبير نموده اند: «نافع مولا ابن عمر شيخ القراء!» امام مالك: مالك بن اصبحي معروف به «امام دار الهجره» كنيه اش ابوعبدالله يكي از پيشوايان چهارگانه اهل سنت و مذهب مالكي بر وي منتسب است كه گروهي از اهل سنت از اين مذهب پيروي مي كنند. تولّد وي در سال 93 واقع شده است. در شرح حال امام مالك مي نويسند: مدت حمل او سه سال طول كشيده است. امام مالك از افراد بسياري; از جمله امام ششم، حضرت صادق ـ ع ـ علم و حديث فراگرفته است. كتاب او «موطأ» اولين مدوّن حديثيِ موجود در جهان اهل سنت مي باشد. در اين كتاب بيش از پانصد حديث مسند جمع آوري شده است. احترام مالك نسبت به رسول خدا ـ ص ـ درباره احترام امام مالك نسبت به رسول خدا ـ ص ـ و اهتمام وي نسبت به حديث آن حضرت نوشته اند: با كبر سنّ و ضعف شديد كه بر وي مستولي شده بود، باز هم در مدينه از سوار شدن بر مركب امتناع مي ورزيد و هميشه با پاي پياده حركت مي كرد و چنين مي گفت: «لا أركب في مدينة دفنت جثة رسول الله فيها»; «در شهري كه پيكر رسول خدا ـ ص ـ در آن دفن شده است سوار مركب نخواهم شد.» و هر وقت مي خواست حديث نقل كند وضو مي گرفت و محاسنش را شانه مي زد و با وقار و متانت در صدر مجلس مي نشست. چون علت اين اظهار وقار را از او جويا شدند، پاسخ داد: «احب ان اعظّم حديث رسول الله ـ ص ـ »; «دوست دارم از حديث پيامبر ـ ص ـ تعظيم و تكريم بيشتري به عمل آورم.» مناظره مالك با منصور دوانيقي در توسل به رسول خدا ـ ص ـ قاضي عياض در شفاء، از ابن حميد، يكي از شاگردان برجسته امام مالك نقل مي كند: در سفري كه ابو جعفر منصور به مدينه نمود، در كنار قبر رسول خدا ـ ص ـ با امام مالك پيرامون مسأله اي بحث كردند. منصور در اين بحث گاهي با صداي بلند صحبت مي كرد. مالك گفت: يا امير المؤمنين در اين مسجد نبايد با صداي بلند سخن بگويي: زيرا خداوند گروهي را با اين آيه نكوهش كرد: «يا أيّها الذين آمنوا لا ترفعوا أصواتكم فوق صوت النبي...» و گروه ديگر را با اين آيه مدح و تعريف نمود: «إنّ الذين يغضّون أصواتهم عند رسول الله...» و باز گروه ديگر را با اين آيه مورد ملامت قرار داد: «إنّ الذين يُنادونك من وراء الحجرات أكثرهم لايعقلون» مالك سپس گفت:احترام پيامبرـ ص ـ پس از مرگش، مانند حال حياتش، بر همه مسلمانان لازم است. منصور گفتار مالك را پذيرفت و سكوت اختيار كرد. سپس پرسيد: اي ابوعبدالله، به هنگام دعا كردن رو به قبله بايستم يا رو به سوي قبر پيامبر ـ ص ـ ؟ مالك پاسخ داد: اي امير مؤمنان، چرا از پيامبر رو بر مي گرداني در حاليكه او در قيامت وسيله شفاعت و آمرزش تو و پدرت آدم خواهد بود! آري رو به سوي او كن و او را به پيشگاه خدا شفيع قرار ده تا خدا هم شفاعت او را درباره تو بپذيرد; زيرا خودش فرموده است: «ولو أنهم اذ ظلموا أنفسهم فاستغفروا الله واستغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً»38

امام مالك در چهاردهم ربيع الاول سال يكصد و هفتاد و نه در هشتاد و پنج سالگي و بقولي در نود سالگي در مدينه به درود حيات گفت و در بقيع دفن گرديد.39

/ 5