تصرّف ناروا در معناى خاتم - چگونه قرآن بر خاتمیت پیامبر اسلامی گواهی می دهد؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چگونه قرآن بر خاتمیت پیامبر اسلامی گواهی می دهد؟ - نسخه متنی

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تصرّف ناروا در معناى خاتم

خنده آرو، تصرّف نابجا و مضحكى است كه برخى از فِرَق ضالّه درباره «خاتم النّبيين» انجام داده اند و براى اغواى مريدان خود چنين وانمود كرده اند كه مقصود از «خاتم» در آيه، همان انگشتر است و هدف از تشبيه پيامبر به انگشتر بيان موقعيّت پيامبر در ميان پيامبران مى باشد، زيرا همان طور كه انگشتر زينت دست به شمار مى رود، همچنين وجود پيامبر اسلام در ميان پيامبران زينت آنان مى باشد.

اين تأويل به قدرى سست است كه حتّى پايه گذار اين مسلك و حزب، در برخى از كتاب هاى خود ناچار شده است كه خاتم را به همان معناى صحيح خود تفسير كند و اين تأويل غلط را رها سازد.(11)

تفسير خاتم به انگشتر، يك نوع خيالبافى است كه براى فريب دادن ساده لوحان صورت گرفته است و هرگز در لغت عرب معناى واقعى «خاتم»، انگشتر نيست; بلكه همان طور كه گفته شد به معناى چيزى است كه با آن اسناد و دفاتر را مهر مى كردند و اگر به انگشتر نيز خاتم مى گفتند به اين دليل بود كه با آن نيز نامه و دفتر و سند را امضا و مهر مى كردند.

ما در تفسير قرآن هرگز حق نداريم از پيش خود براى لغتى معنايى بتراشيم، بلكه بايد از استعمالات رايج در ميان عرب زبانان پيروى كنيم; در صورتى كه هيچ گاه در لغت عرب لفظ خاتم كنايه از زينت به كار نرفته و هرگز نمى گويند فلانى خاتم خانواده خود است و مقصود اين باشد كه او زينت آنهاست و اگر هدف از توصيف پيامبر به خاتميّت، بيان موقعيّت او در ميان آنان بود و اين كه او زينت اين گروه است، لازم بود از استعمالات رايج در اين زمينه پيروى نموده و بگويد: پيامبر اسلام «تاج» و «اكليل» انبياست.

چهارده قرن همه مسلمانان جهان از اين لفظ همان معناى خاتميّت را فهميده اند و در احاديث اسلامى در بيان موقعيّت پيامبر نسبت به خاتميّت اين لفظ به كار برده شده است.

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النّبِيينَ، فَلا نَبِىَّ بَعْدَهُ، وَ خَتَمَ بِكِتابِكُمُ الْكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعْدَهُ وَ اَنْزَلَ فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شَىء; خداوند به وسيله پيامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، ديگر پس از او پيامبرى نخواهد آمد و با كتاب او به نزول كتاب آسمانى پايان داده، پس از آن ديگر كتابى نازل نخواهد شد; اين كتاب روشنگر همه چيز است!»(12)

برخى از آنان تصرّف نابجاى ديگرى در لفظ «خاتم» نموده اند و مى گويند كه خاتم در آيه به معناى مُهر است، ولى هدف از توصيف پيامبر به «خاتم پيامبران» همان تصديق حقّانيّت انبياى گذشته است; زيرا همان طور كه مهر گواهى بر صحّت مضامين يك نامه مى دهد، همچنين پيامبر اسلام نيز بر صحّت و استوارى همه پيامبران گواه است.

اين تفسير از نظر بى پايگى دست كمى از اوّلى ندارد، زيرا درست است كه مهر بر صحّت يك نامه گواهى مى دهد، ولى هرگز در لغت عرب سابقه ندارد به شاهد و گواه، خاتم بگويند بطورى كه اگر كسى پاى نامه اى را امضا كرد و يا بر حادثه اى گواهى داد، بگويند او «خاتم» است.

گذشته از اين، تصديق انبيا از خصايص پيامبر اسلام نيست و هر پيامبر بعدى نه تنها مصدّق پيامبر پيشين، بلكه تمام انبياى گذشته بوده است; خداوند حضرت مسيح را چنين معرّفى مى كند: «وَ اِذْ قالَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يا بَنى اِسْرائيلَ اِنِّى رَسُولُ اللهِ الَيْكُمْ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ; و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [= تورات]مى باشم».(13)

ضمناً بايد توجّه داشته باشيم كه دلايل قرآنى خاتميّت منحصر به اين آيه نيست، بلكه آيات متعدّد ديگرى بر خاتميّت رسالت جهانى پيامبر اسلام گواهى مى دهد و براى اختصار فقط به بيان يك آيه پرداختيم.

. شايد براى گروهى تصوّر اين مطلب كه نخستين شريعت آسمانى براى بشر، به وسيله حضرت نوح عرضه گرديده است مشكل باشد و با خود بگويند: چگونه مى توان گفت براى نخستين بار شريعت آسمانى به وسيله حضرت نوع براى بشر عرضه شده است، در صورتى كه پيش از وى پيامبرانى براى هدايت بشر برانگيخته شده بودند؟ ولى با توجّه به يك مطلب اين مشكل خود به خود برطرف مى شود و آن اين كه اعزام انبيا همراه با فرستادن شريعت نيست; زيرا مقصود از شريعت يك رشته قوانين فردى و اجتماعى است كه بشر را به سوى تكامل مادّى و معنوى سوق دهد; فرستادن چنين شريعتى فرع استعداد و آمادگى فكرى و روحى بشر براى پذيرش آن است و تا شايستگى براى درك مفاهيم دين و نياز به جعل قوانين در بشر پيدا نشود، انزال شريعت و جعل قوانين براى آنان لغو و بيهوده خواهد بود.

از اين نظر برنامه پيامبران پيش از نوح بسيار ساده بوده و از حدود دعوت به مسائل فطرى كه هر فرد با سرشت انسانى آن را درك مى كند تجاوز نمى كرد و بر اثر كمى استعداد و نبودن زندگى دسته جمعى در ميان انسانها كه شارع را براى تشريع قوانين ملزم سازد، سفراى آسمانى براى بشر از طرف خداوند حامل پيامى خاص و شريعتى نبوده و فقط مأمور بودند كه آنها را به سوى ادراكات نخستين انسانى مانند توجّه به خدا و نيكى به انسان ها و دورى از ظلم و تجاوز و... كه براى انسانها فطرى و قابل درك است هدايت نمايند.

1. اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلام (سوره آل عمران، آيه 19)

2. وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقَبَلَ مِنْهُ (سوره آل عمران، آيه 85)

3. ما كانَ اِبْراهيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانيّاً وَ لكِنْ حَنيفاً مُسْلِماً و ما كانَ مِنَ المُشْرِكينَ (سوره آل عمران - آيه 67)

4مقصود از اسلام در اين آيات همان تسليم در برابر اراده خداست بطورى كه جز خداوند وليّى براى خود اختيار نكند.

5. سوره احزاب، آيه 40.

6. در لغت عرب به آن «ختام» مى گفتند و مقصود از آيه «وَ خِتامُهُ مِسْكَ» نيز همين است، يعنى چيزى كه با آن درهاى مايعات بهشتى را لاك و مهر مى كنند، بوى مشك مى دهد.

7. مقدّمه ابن خلدون، جلد 1، صفحه 220

8. در كتاب هاى لغت و تفسير، هنگامى كه لفظ خاتم را تفسير مى كنند مى گويند: «خاتم» به معناى «ما يختم به» است، يعنى چيزى كه با آن نامه و سند و غيره مهر مى شود.

9. مقدّمه ابن خلدون، جلد 1، صفحه 220.

10. طبقات كبرى، جلد 1،صفحه 258.

11. اشراقات، صفحه 292.

12. وافى، جزء 2، صفحه 144.

13. سوره الصّف، آيه 6.

/ 3