على بن ابى طالب و رمز حديث فدك - علی بن ابی طالب (ع) و رمز حدیث فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علی بن ابی طالب (ع) و رمز حدیث فدک - نسخه متنی

حسین غیب غلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

على بن ابى طالب و رمز حديث فدك

مقدمه

بى گمان شما نيز با نام فدك آشنا مى باشيد، اين نام اگر چه ساكت و صامت است، اما در سكوت خود صدها و هزاران زبان گويا و مؤيد از جانب روح القدس دارد كه در زمزمه هاى بى درنگ خويش از آن شعر غربت و تنهائى سروده، و قصه هاى غمبار كوچه هاى خاكى مدينه را حكايت مى نمايند!!

نام فدك نام طپش قلبهائى مى باشد كه از زخم سر بريدن نخلهاى آن سرزمين جراحت برداشته، و تنها از سرشك خونبار چشمهاى نمناك وادى كبود التيام مى يابد.

اين نام، يادآور ستمهاى وارده بر كسى مى باشد، كه براى هميشه ى تاريخ تاج كرامت بشريت و فخر آفرينش بوده است.

اين سكوت فراگرفته در نام مقدس فدك سكوت فراگرفته در مجلس خطابه ى زهراء مى باشد كه گوشها را سنگين و بار مسئوليت وجدان و شرافت دينى را سنگينتر مى نمايد.

اين نام غمبار از آن رو شرافت يافت كه همره نام تنها دختر مظلومه ى تاريخ حكايت گر بيدادگريهاى طائفه ى ياغى مى باشد، كه در عين سكوتش فرق نفاق را با چوب نخلهاى خشكيده ى خود فرو مى كوبد، و كام شيرين گشته غاصب را زهرآگين مى گرداند.

اين نام مقدس حكايت زانوان در بغل گرفته ى تنها شير بيشه ى فتوت و مردانگى مى باشد كه حكايت فقار سيفش عرشيان را بوجد، و خاك نشينان خاك بر سر را كه فتوت و مردانگى را در گرو حيله و نيرنگهاى دغل در سر بازار شرك و نفاق به تاراج گذاشته اند به قهر و غضب درمى آورد.

حكايت حديث فدك رمز رسوائى نفاق است و منافقان، از اينرو تو را سفارش مى نمايم كه قصه ى اين قصه را بازگو و داستان آن را به داستان سرايان دلسوخته ى بى تزوير بياموزى تا حديثى را كه رسواكننده ى شرك و نفاق مى باشد حفظ و آن را مواظبت نموده باشى.

نوشته ى پيش رو را در چهار فصل تنظيم و آن را به فدكايان عرشى تبار تقديم مى نمايم.

فصل اول: در گزارشى از فدك، فصل دوم: در ارتباط غصب خلافت با غصب فدك، فصل سوم: نگاهى كوتاه به كتاب مناقب؛ و فصل چهارم: نگاهى به خطبه ى فدكيه كه مسك ختام اين دفتر گرديده كه به دل شكسته گان حريم فاطمه تقديم مى گردد.

إنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيْبُ بِهِ مَنْ يَشَآءُ مِنْ عِبِادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيْم.

قم المقدسة- خرداد 80- ربيع الأول 1422 ه حسين غيب غلامى هرساوى

گزارشى از فدك

يكى از نويسندگان متعصب اهل سنت در مقدمه ى كتاب خود در طعن بر يكى از عالمان شيعى مذهب كه در برهه اى از زمان با قلم رساى خود آرامش تمامى حسودان و بدخواهان را بر هم ريخته و خيمه و خرگاه ساختگى و پوچ آنها را با خامه ى پوياى قلم برهان به آتش كشانيد مى نويسد: علماى مذهب شيعه دشمن علم و خصم كينه توز كتب علمى مى باشند از اين رو هر كجا كتاب علمى را ببينند آن را به آتش كشانده و مى سوزانند!!

منشاء بدگمانى اين عالم و نويسنده متعصب سنى مذهب چنين بوده است كه: مرحوم ميرحامد حسين هندى قدس سره صاحب كتاب گرانقدر «عبقات الأنوار» و «استقصاء الافحام» در مقدمه ى يكى از كتابهاى خود به اين مضمون مى نويسد: كه به حول و قوه ى پروردگار با نوشتن اين كتاب تمامى كتب و نوشته هاى بدخواهان ولايت على بن ابى طالب را باطل گردانيده و همانند آتش تمامى آنها را دربرگرفته و نابود خواهم گردانيد.

بسيار جاى تأسف است كه بدخواهان و متعصبان مذهبى تا اين اندازه متزلزل بوده تا بر عليه عالمان دينى چنين تبليغ نمايند.

اين كلام صاحب عبقات نيست كه بلكه اين قدرت علم و برهان مذهب جعفرى عليه السلام مى باشد كه چنين به نطق و بيان شاگردان مكتبش استحكام و نيرو بخشيده و قلم آنها را مقتدر گردانيده تا همانند كوه در مقابل تبليغات مسموم ايستادگى نمايند، اين آتش در كلام اين عالم شيعى همانا قدرت علمى و برهان جدلى او مى باشد، كه هوش را از سر چنين بى بضاعتى پرانيده كه نتوانسته است حتى كلام او را درست تلقى نموده و مورد مطالعه قرار دهد.

اكنون به فدك نظر مى افكنيم كه در حقيقت آتشفشان اعتقادى شيعه مى باشد، نظر به رمز ناشناخته ى فدك كه به راحتى تشنه گان حقيقت را به سرمنزل مطلوب خواهد رساند، نظر به رمز و رازهاى فدك و غصب خلافت على.

فدك چيست؟

فدك اراضى و باغاتى خارج از مدينه مى باشد، كه صاحبان آنها در صدر اسلام بدون هيچ درگيرى و جنگى به پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم آن را بخشيدند.

درباره چگونگى اين اراضى و كيفيت آن اجازه مى خواهم كه به كلمات اهل تاريخ و سير مراجعه، تا بيان آن روشنتر گردد.

ياقوت حموى در معجم البلدان كه يكى از كتابهاى فنى در شناخت سرزمينها و نواحى و بلاد مى باشد مى نويسد:

«فدك قرية بالحجاز بينها و بين المدينة يومان، و قيل ثلاثة، أفاء اللَّه على رسوله صلى اللَّه عليه و آله و سلم في سنة سبع صلحاً، و ذلك أن النبي صلى اللَّه عليه و آله و سلم لما نزل خيبر و فتح حصونها و لم يبق إلّا ثلاث و اشتدّ بهم الحصار راسلوا رسول اللَّه يسألونه أن ينزلهم على الجلاء، و فعل، و بلغ ذلك أهل فدك، فأرسلوا إلى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم أن يصالحهم على النصف من ثمارهم و أموالهم، فأجابهم إلى ذلك، فهى مما لم يوجف عليها بخيل و لا ركاب فكانت خالصة لرسول اللَّه. تا اينجا صاحب معجم البلدان گفت: كه فدك قريه اى در سرزمين حجاز مى باشد، كه از آنجا تا مدينه در قديم مسافت دو يا سه روز بوده است، اين سرزمين را خداوند متعال در سال هفتم از هجرت نصيب پيامبر اسلام گردانيد، و داستان آن چنين بود: هنگامى كه كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله با يهوديان خيبر به پايان رسيد اهل فدك نيز فرستاده اى را نزد آن حضرت روانه نمودند و از او خواستند كه با آنها از راه مصالحه پيش آمده، و آنها اموال و دارائيهاى خود را با آن حضرت به نصف تقسيم نمايند.

پيامبر نيز درخواست آنها را پذيرفت، از آن پس نصف اموال و دارائيهاى آنها بدون هيچ درگيرى و جنگى از آن حضرت گرديد، كه طبق دستور قرآن جزء اموال مختص به خود آن حضرت مى باشد.

قاسم بن سلّام مؤلف كتاب «الأموال» كه از جمله قديمى ترين و معتبرترين كتابهاى اهل سنت مى باشد مى نويسد:

«كان أهل فدك قد أرسلوا إلى رسول اللَّه فبايعوه- أي صالحوه- على أن لهم رقابهم و نصف أراضيهم و نخلهم، و لرسول اللَّه شطر أراضيهم و نخلهم. [ كتاب الأموال: 9. ] يعنى: اهل فدك واسطه اى را نزد رسول خدا فرستاده تا با آن حضرت بيعت به صلح نموده، كه آنها را آزاد گذارده و در مقابل نصف تمامى اراضى و نخلهاى خود را به آن حضرت صلح نمايند. و بلاذرى در فتوح البلدان مى نويسد:

لما فتح رسول اللَّه خيبر و لم يبق غير ثلاثة حصون، خاف اليهود خوفاً شديداً، فصالحوا النبي ص على الجلاء و حقن الدماء فقبل النبي صلى اللَّه عليه و آله منهم. و لما بلغ أهل فدك ذلك أرسل رئيسهم يوشع بن نون اليهودي إلى رسول اللَّه بالصلح على أن يعطيه فدك و يؤمنه و قومه، و على أن يعمل بها في نخيلها، بأن يكون لهم نصف الثمن ثم إن شاء رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم أبقاهم و إن شاء أجلاهم، فرضي صلى اللَّه عليه و آله و كانت فدك لرسول اللَّه، لأنها مما أفاء اللَّه بها على رسوله، حيث لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب. [ فتوح البلدان: 36. ] و در فتوح البلدان نيز چنين گفته است: زمانى كه حضرت خيبر را فتح كرد غير از سه قلعه چيز ديگر باقى نمانده بود كه ساكنان خيبر ترسيدند و با آن حضرت از در صلح درآمدند.

خبر اهل خيبر به گوش اهل فدك رسيد آنها هم رئيس خود را كه يوشع نام داشت به سوى پيامبر فرستاده، تا با آن حضرت صلح نموده، او و قومش را درامان داشته كه در اراضى خود اشتغال داشته باشند و تنها نصف درآمد به خودشان اختصاص داشته، و نصف ديگر با تمامى اراضى مختص به آن حضرت باشد، و ذكر گرديد كه اگر چنانچه حضرت خواست آنها را از آنجا بيرون نمايد اين حق را هم داشته باشد.

اينچنين شد كه فدك مختص به آن حضرت گرديد، چرا كه اموالى را كه بدون جنگ به آن حضرت مى رسيد از مختصات خود آن حضرت گشته و ديگر مسلمانان در آن هيچگونه حقى نداشتند. و ياقوت نيز در معجم البلدان از بلاذرى روايت مى كند كه در فتوح گفته است:

بعث رسول اللَّه بعد منصرفه من خيبر إلى أرض فدك محيصة بن مسعود و رئيس فدك يومئذ يوشع بن نون اليهودى يدعوهم إلى الإسلام، فوجدهم مرعوبين خائفين لما بلغهم من أخذ خيبر، فصالحوه على نصف الأرض بتربتها فقبل ذلك منهم و أمضاه رسول اللَّه و صار خالصاً له لأنه لمخ يوجف عليه بخيل و لا ركاب، فكان يصرف ما يأتيه منها في أبناء السبيل.

اين كلام هم در راستاى روايت قبل مى باشد كه در آن گفته شد كه حضرت پس از فيصله دادن به امور خيبريان به سوى اهل فدك پيغام فرستاد و آنها را دعوت به اسلام فرمود، آنها رئيس خود را يوشع به نزد آن حضرت فرستادند، كه نصف درآمد فدك با تمامى زمينها و نخلها را به آن حضرت بدهند و تنها جان آنها سالم بماند، و آن حضرت نيز پذيرفت و قرارداد نيز به امضاء مبارك حضرت رسيد، اموال فدك چون از اموالى بود كه بدون جنگ به دست آمده بود به آن حضرت اختصاص پيدا نموده و ديگران در آن هيچگونه حقى نداشتند .

ابوبكر جوهرى هم بنابر آنچه كه از او در كتاب سقيفه نقل گرديده چنين گفته است: و روى محمد بن اسحاق أيضاً أن رسول اللَّه لما فرغ من خيبر قذف اللَّه الرعب في قلوب أهل فدك فبعثوا إلى رسول اللَّه فصالحوه على النصف من فدك فقدمت عليه و أرسلهم بخيبر أو بالطريق أو بعد ما قام بالمدينة فقبل ذلك منهم، و كانت فدك لرسول اللَّه خالصة له، لأنه لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب.

يعنى زمانى كه حضرت از امر خيبر فراغت يافت اهل فدك نيز بر خود ترسيدند و نماينده خود را به نزد آن حضرت روانه نمودند، كه نماينده ى اهل فدك در خيبر يا در راه خيبر و يا در مدينه با آن حضرت قرارداد نوشت كه تمامى سرزمينهاى فدك از آن رسول خدا بوده باشد و آنها تنها از نصف درآمد فدك استفاده نمايند .

/ 13