پيشگفتار - یورش به خانه وحی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یورش به خانه وحی - نسخه متنی

جعفر سبحانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


پيشگفتار

ظلم و ستم به خاندان رسالت، پس از رحلت پيامبر عظيم الشان اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، از رويدادهاى مسلم تاريخ اسلام است كه نمى توان درباره آن شك و ترديد نمود، محدثان و تاريخ نگاران با تمام محدوديت ها و فشارها حقايق را به گونه اى بازگو كرده و از آن حوادث تلخ و دردآور، ياد نموده اند.

شريف مرتضى (355- 436) مى نويسد:

«در آغاز كار، محدثان و تاريخ نويسان اهل سنت آنچه را در اين مورد مى شنيدند به صورت كامل نقل مى كردند، ولى چه بسا بر اشكالاتى در برخى از چيزهايى كه نقل مى نمودند واقف گشتند پس از نقل آنها خوددارى كردند». [ الشافى 3/ 241، تحقيق سيد عبدالزهراء حسينى؛ تلخيص الشافى 3/ 76. ]
چه بى مهرى بالاتر از اين كه امام اميرمومنان عليه السلام را به صورت
بسيار زننده براى بيعت به مسجد بردند و اميرمومنان در پاسخ نامه معاويه [ متن نامه ى معاويه را ابن ابى الحديد در شرح خود، ج 15، ص 186 نقل كرده است. ] كه در آن به اين موضوع اشاره كرده بود، چنين مى نويسد:

«گفتى كه من بسان شتر سركش براى بيعت سوق داده شدم. به خدا سوگند، خواستى از من انتقاد كنى ولى در واقع امر ستودى و خواستى رسوايم كنى اما خود را رسوا كردى. هرگز بر مسلمانى ايراد نيست كه مظلوم واقع شود.» [ نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه ى 28. ]
بنابراين، هر نوع شك و ترديد در اين مسائل جز فريب وجدان و اغفال ناآگاهان، چيز ديگرى نيست.

اخيرا در يكى از مجلات، مقاله اى پيرامون زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان «از ولادت تا افسانه ى شهادت» منتشر گرديده و نويسنده سعى نموده بود تا حقايق تاريخى را انكار ورزد و شهادت سرور زنان جهان را به وسيله ى عاملات خلافت، افسانه پندارد.

خوشبختانه- پس از انتشار آن- از طرف برخى از موسسات، پاسخ بسيار متقن و روشن- ولى موجز- به آن داده شد، در نتيجه مشت نويسنده باز شد، ولى در اين رساله، مدارك بيشترى ارائه شده و موضوع، حالت تواتر به خود گرفته است.

با اين همه ما نيز معترفيم كه در اين رساله نيز اجمال، جاى تفصيل را گرفته و تشريح حوادث تلخ و جانسوز پس از سقيفه در خور كتابى گسترده است و هرگز در يك يا دو مقاله نمى گنجد.

خانه هاى رفيع

قال الله تعالى:

«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالغُدُوِّ وَالْأَصَالِ). [ نور/ 36. ]
«(اين چراغ پر فروغ) در خانه هايى قرار داد كه خداوند اذن فرموده، ديوارهاى آن را بالا برند، خانه هايى كه نام خدا در آنها برده مى شود و صبح و شام در آنه تسبح او مى گويند».

بحث هاى آينده به روشنى ثابت خواهد كرد كه بيت فاطمه عليهاالسلام از مصاديق روشن اين آيه مى باشد كه احترام و تكريم آن وظيفه ى هر مسلمانى است، ولى متاسفانه اين بيت پس از در گذشت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم مورد هتك قرار گرفت.

اين رساله با مصادر و مدارك قطعى، واقعيت هتك حرمت خانه ى آن حضرت را روشن مى سازد به گونه اى كه براى هيچ دير باورى، جاى شك و ترديد باقى نمى ماند.

جامعه ى اسلامى پس از رحلت رسول خدا

درگذشت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم جامعه اسلامى را در بوته ى امتحانى بزرگ قرار داد و پايه هاى ايمان و تسليم و پذيرش افراد را نسبت به اصول و فروع اسلام، كاملا آشكار ساخت، در آن برهه ى حساس از تاريخ، عقده ها و كينه هايى كه در نهانگاه خوف از مقام رسالت، پنهان شده بود، عيان گشت و روشن گرديد كه اسلام خواهى گروهى از مهاجر و انصار، به هدف نيل به يك رشته مقامات و مناصب دنيوى انجام گرفته است و آنان، دين خدا را تا آنجا پذيرا هستند كه با منافع دنيويشان در اصطكاك نباشد.

پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، جامعه اسلامى را دو خطر بزرگ ، از داخل و خارج، تهديد مى كرد: از يك طرف حزب نفاق و ستون پنجم به شدت در صدد ايجاد فتنه و آشوب در داخل بود تا نظام از درون فروريزد، لذا ابوسفيان- موقعى كه امام، جسد مبارك پيامبر را غسل مى داد- در خانه ى امام را زد و گفت دست خود را بده تا با تو به عنوان خليفه ى مسلمين بيعت كنم و هر نوع مخالفت احتمالى را با نيروى قبيله ى خود سركوب سازم! امام كه از نيت سوء او آگاه بود، دست رد بر سينه ى نامحرم زد و فرمود:

«واللَّه ما أردتَ بهذا إلّا الفتنه، و انّك و اللَّه طال ما بغيتَ الإسلام شرّاً، لا حاجة لنا في نصيحتك». [ تاريخ طبرى 2/ 449، حوادث سال 11. ]
«به خدا سوگند تو هدفى جز ايجاد فتنه و آشوب ندارى و پيوسته براى اسلام خواهان شر و بدى بودى، ما را به خير خواهى نيازى نيست!».

از طرف ديگر، احتمال حمله روميان قوت مى گرفت، زيرا در اجراى فرمان پيامبر كه دستور داده بود ياران او هر چه زودتر مدينه را به عزم سرزمين روم (شام كنونى) ترك كنند، عمدا تعلل شده بود و اين در حالى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در بستر بيمارى ، سر باز زنندگان از اين فرمان را مشمول نفرين خود قرار داده بود:

«جَهِّزُوا جيشَ أُسامَة، لَعَنَ اللَّهُ مَن تَخَلَّفَ عَنْه». [ ملل و نحل شهرستانى 1 / 23؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 6/ 52، ط مصر. ]
«سپاه اسامه را آماده حركت سازيد، متخلفان از آن از رحمت خدا دور باشند» .

گذشته از اين، روح ياغيگرى در برخى از قبايل عرب زنده شده و مى خواستند به عناوين گوناگون از زير چتر حكومت اسلامى بيرون آيند تا از هر نوع پرداخت زكات و غيره خود دارى كنند.

در چنين شرايط خاص و سرنوشت ساز، اما چاره اى جز مماشات با كودتا گران و اغماض از بيعتى كه با او در سرزمين غدير انجام گرفته بود، نداشت و اگر بر حفظ حق مسلم خود اصرار مى ورزيد چه بسا منويات حزب نفاق و دشمن خارجى جامه ى عمل مى پوشيد، لذا ناچار شد در مقابل قانون شكنى ها و خلاف كارى ها مماشات كند و جلو فتنه ى بزرگى را بگيرد. چنانچه خود اميرمومنان در سخنانش به اين نكته اشاره دارد:

«فامسكتُ يدي حتّى رأيتُ راجعةَ الناس قد رجعتْ عن الإسلامِ يدعون إلى مَحْقِ دينِ محمّد صَلَىّ اللَّهُ عَلَيْه و اله وَ سَلَمَ فخشيتُ إن لم
أنصُر الإسلامُ و أهلَه أن أرى فيه ثلماً أو هدماً تكون المصيبة به عليَّ أعظم من فوت ولايتكم الّتي إنّما هي متاع أيام قلائل». [ نهج البلاغه، نامه 62 (نامه آن حضرت به اهل مصر كه همراه مالك اشتر فرستاد). ]
«دست بر روى دست گذاردم تا اين كه به چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمد صلى الله عليه و آله و سلم را نابود سازند، در اينجا بود كه ترسيدم اگر اسلام و مسلمانان را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و حكومت چند روزه بر شما مهمتر بوده و هست».

نشستى در سقيفه

هنوز جسد پيامبر گرامى بر روى زمين قرار داشت و مراسم تغسيل و تكفين آغاز نشده بود و ياران رسول خدا در محل دفن او گفتگو مى كردند و چشمها گريان و خردها حيران بود كه ناگهان دو نفر به نامهاى: «معن بن عُدىّ و عُديم بن ساعده»، از سقيفه بنى ساعده خبر آوردند كه انصار گرد هم آمده و مى خواهند با «سعد بن عباده» به عنوان خليفه ى رسول خدا بيعت كنند! اين خبر را آهسته به ابى بكر گفتند و او همراه عمر و ابوعبيده، بدون اين كه كسى را از هدف خود آگاه سازد، رهسپار محل اجتماع انصار شد. آنان موقعى به سقيفه رسيدند كه سعد بن عباده، رئيس قبيله ى خزرج، مشغول سخنرانى بود و خدمات انصار را به اسلام، يادآور مى شد.

تشريح سرگذشت سقيفه و آن كه چگونه يك اقليت كوچك كه از سه نفر و بنا به نقلى از پنج نفر تجاوز نمى كرد پيروز شدند، مفصل و گسترده است و در اين مقاله جاى بازگويى آن نيست. سرانجام نتيجه اين شد كه رئيس قبيله اوس از انصار براى ناكام گذاردن خزرجيان با ابوبكر بيعت كرد و در پى اين امر، اقليت ناچيز مهاجرين حاضر در سقيفه، به همين اندازه اكتفا كرده و سقيفه را به عزم مسجد ترك گفتند و در نيمه راه مسجد به بيعت گيرى از افراد مشغول شدند و آنچه از خاطره ها و يادها محو شد، جنازه ى پيامبر و مراسم دفن و كفن و نماز بر آن حضرت بود!

اميرمومنان عليه السلام همراه عباس و گروهى از بنى هاشم و مهاجر، پيكر مطهر پيامبر را به خاك سپردند و خود و عده اى از علاقه مندان، شاهد صحنه ى بيعت گيرى ها و مقام خواهى هاى گروه اقليت بودند.

اى كاش به همين مقدار اكتفا مى ورزيدند ولى اصرار داشتند با ارعاب و تهديد از على عليه السلام بيعت بگيرند تا سرانجام، بنى هاشم نيز
بيعت نمايند. در اين موقع، رويدادهاى تلخى رخ داد كه قلم از نقل و بيان آن شرم دارد.

رويدادهاى پس از خروج از سقيفه

در طول تاريخ، گروهى از نويسندگان، متاثر از خلفاى اموى و عباسى كوشيده اند كه از كنار حوادث تلخ پس از خروج از سقيفه با سكوت بگذرند و آن را بازگو نكنند بالاخص، با مرور زمان بر اندام صحابه ى پيامبر، لباس عصمت پوشانيده شد و هر نوع انتقاد از آنها با برچسب «ارتداد»، همراه گرديد! ولى در اين ميان دو گروه توانستند تا حدى پرده از روى حقيقت بردارند:

الف: گروهى تا آنجا شهامت داشتند كه فقط سوء قصد خلفا را بيان كنند و اين كه براى خذ بيعت و به هم زدن اجتماع بنى هاشم در خانه على عليه السلام تا مرز جنگ با آنان پيش رفتند (اما اين كه حادثه اى نيز رخ داد يا نه؟ از بيان اين قسمت خود دارى نمودند).

ب: گروهى كه از شهامت بيشترى برخوردار بودند حوادث بعدى را نيز يادآور شدند و افزودند كه خانه به آتش كشيده شد و دختر پيامبر مصدوم گشت و فرزندى كه در رحم داشت سقط گرديد.

البته انتظار اين كه علاقه مندان خلفا يا حقوق بگيران دربار

/ 8