برهان وجودى (هستى شناسى)(4) - برهان وجودی (هستی شناسی) (4) نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

برهان وجودی (هستی شناسی) (4) - نسخه متنی

عزالدین رضانژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برهان وجودى (هستى شناسى)(4)

عزالدين رضانژاد

دكارت و برهان وجودى

با انتقاداتى كه گروهى، از جمله فيلسوف ايتاليايى توماس آكوئيناس(1225-1274م) از برهان وجودى آنسلم كرده بودند، سبب شد كه برهان وجودى براى مدتى در قرون وسطى مغفول ماند و بحثهاى جدى‏اى در حوزه‏هاى علمى صورت نپذيرفت تا آن كه در قرن هفدهم بار ديگر اين بحث و مناظره از سوى مؤسس فلسفه‏ى جديد رنه دكارت(1650-1569 Rene Dsetracse) آغاز گرديد و اين برهان از نو مطرح گشت و به خاطر شيوه‏ى بيان موضوع، توجه متفكران به آن جلب شد و اغلب بحثهاى بعدى بر روايت دكارت از اين برهان است كه به شيوه‏اى ديگر در صدد اثبات وجود خداست.

گرچه تقرير دكارتى از برهان وجودى نوع جديدى از تقرير برهان وجودى آنسلم است ولى اين كه دكارت ايده‏ى اصلى وجود خود را از آنسلم گرفته باشد امر مسلمى نيست; زيرا هنگامى كه مرسن (1) يكى از دوستان فاضل دكارت در باره‏ى ارتباط برهان خود دكارت با برهان آنسلم از او سؤال مى‏كند، او تنها پاسخ مى‏دهد:«در اولين فرصت‏به برهان آنسلم نگاه خواهم كرد». (2)

بعضى معتقدند كه دكارت در تبيين برهان وجودى نكته‏اى را مطرح نمود كه بخش اعظم مباحثات جديد در باب برهان وجودى حول آن مى‏گردد; يعنى اين كه آيا وجود خاصه‏ى ذاتى است‏يا محمول.

او صريحا وجود را خاصه يا خاصيتى شمرد و گفت: اين مسئله كه آياx واجد يا فاقد آن ( وجود) است، همواره مسئله‏اى است قابل بحث و تحقيق. ماهيت‏يا ذات هر نوع از اشيا، شامل صفات يا محمولات معينى است، و برهان وجودى دكارت بر آن است كه «وجود» مى‏تواند در عداد صفات (محمولات) معرف خداوند قرار گيرد.

درست همان طور كه در واقع برابر بودن مجموع زواياى داخلى با زاويه‏ى قائمه ( 180 درجه) جزو خواص ذاتى و ضرورى يك مثلث است، وجود هم خاصه‏ى ضرورى يا واجب يك موجود كامل مطلق و متعال است. مثلث‏بدون خواص ذاتى( معرف ذات)، نمى‏تواند ثلث‏باشد، و خدا هم بدون وجود، خدا نيست. تفاوت بسيار مهم اين است كه در مورد مثلث اساسا نمى‏توانيم، به صرف تعريف آن استنتاج كنيم كه وجود دارد; زيرا وجود جزو ذات مثلثيت نيست. ليكن در مورد موجود كامل متعال مى‏توان وجود را صفت ذاتى او دانست، يعنى وجود او را عقلا استنتاج كرد; زيرا وجود صفت ذاتى‏اى است كه بدون آن، موجود برخوردار از كمال لا يتناهى وجود نخواهد داشت. (3)

بدين ترتيب، دكارت معتقد است كه با مفهوم «خدا هست‏» مى‏توان ثابت كرد كه تنها علت قابل تصور براى اين مفهوم خدايى است كه وجود خارجى دارد، بلكه صرف تحليلى از محتواى اين مفهوم به خودى خود، براى اثبات وجود خدا كافى است; زيرا اگر مفهوم خدا با مفهوم كمال يكى است چگونه مى‏توانيم اين را نبينيم كه وجود به عنوان يكى از كمالاتى كه اين مفهوم بر آنها دلالت و يا از آنها حكايت مى‏كند در اين مفهوم مندرج است؟ آزادى من در معدوم انگاشتن خداوند، از آزادى من در تصور مثلثى كه مجموع زواياى آن دو قائمه نباشد بيشتر نيست. چه من بخواهم و چه نخواهم وجود براى خداوند به همان اندازه ضرورى است كه خواص هندسى براى اشكال هندسى ضرورت دارد. بنابر اين، نمى‏توانم خدا را جز موجود تصور كنم وچون هرچه بر مفهوم چيزى صدق كند بر خود آن چيز هم صادق است، پس نه تنها مفهوم خدا بلكه خود او هم وجود دارد. (4)

تقرير دكارت از برهان وجودى

استدلالى كه دكارت در تامل سوم از كتاب كوچك ولى خواندنى «تاملات در فلسفه‏ى اولى‏» براى اثبات وجود خداوند اقامه مى‏كند، بر اساس گذر از مرحله شك و ترديد و سپس يقين به وجود خود و پس از آن رسيدن به وجود ذات بارى است. وى مى‏گويد:«... همين كه من هستم و از ذات كامل على الاطلاق، (يعنى خدا) مفهومى در من هست ضرورة، نتيجه مى‏گيرم كه وجود خداوند با بداهت تمام ثابت‏شده است‏».

آنگاه در تامل پنجم «پيرامون ماهيت اشياى مادى و باز هم در اثبات وجود خداوند مطالبى را آورده است كه تقريبا مهمترين بخش برهان وجودى را تشكيل مى‏دهد. وى معتقد است كه هر چيزى را كه با وضوح و تمايز بشناسد، حقيقت دارد و از همين رو، با طرح اين مطلب استدلالش را در باب اثبات وجود خداوند چنين بيان مى‏كند:

«...اگر تنها از همين كه مى‏توانم مفهوم شيى‏ء را از ذهن خودم بگيرم اين نتيجه به دست آيد كه هر چيزى را كه با وضوح و تمايز متعلق به اين شيى‏ء بدانم در واقع به آن تعلق دارد، آيا از همين نمى‏توانم برهانى براى اثبات وجود خدا به دست آورم؟ به يقين من مفهوم او، يعنى مفهوم وجود كامل مطلق را در ذهن خود از مفهوم هيچ شكل هندسى يا عددى كمتر نمى‏يابم. و همچنين علم من به اين كه وجود بالفعل و سرمدى به ذات او تعلق دارد، از علم من به اين كه هر چيزى كه بتوانم براى شكل يا عددى اثبات كنم، در واقع به آن شكل يا عدد تعلق دارد، از حيث وضوح و تمايز كمتر نيست. بنابر اين، حتى اگر تمام نتايجى كه در تاملات پيشين گرفتم باطل باشد، يقين به وجود خداوند براى ذهن من دست كم بايد به اندازه‏ى يقينى باشد كه تاكنون به تمام حقايق رياضى مربوط به اعداد و اشكال داشته‏ام، اگر چه اين واقعيت ممكن است در وهله‏ى اول كاملا بديهى ننمايد، بلكه به نظر بيايد كه ظاهرى مغالطه‏آميز دارد; زيرا من كه عادت كرده‏ام كه در تمام اشياى ديگر ميان وجود و ماهيت فرق بگذارم، آسان معتقد مى‏شوم كه در مورد خداوند هم ممكن است وجود از ماهيت جدا باشد و بنابر اين مى‏توان تصور كرد كه خداوند وجود خارجى نداشته باشد.

اما با اين همه وقتى دقيقتر فكر مى‏كنم با وضوح مى‏بينم كه وجود از ماهيت‏خداوند به همان اندازه انفكاك ناپذير است كه تساوى مجموع سه زاويه با دو قائمه از ماهيت مثلث راست گوشه و يا مفهوم كوه از مفهوم دره (5) غير قابل انفكاك است.

بنابر اين، تصور خدايى (يعنى ذات كامل مطلقى) كه فاقد وجود (يعنى فاقد كمالى) باشد همان قدر مطرود ذهن است كه بخواهيم كوهى را بدون دره تصور كنيم.

/ 5