ديدگاه ابن‏سينا و صدرالمتالهين در باره علم الهى - دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین در باره علم الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیدگاه ابن سینا و صدرالمتألهین در باره علم الهی - نسخه متنی

محمد ذبیحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديدگاه ابن‏سينا و صدرالمتالهين در باره علم الهى

دكتر محمد ذبيحى

چكيده

مقاله حاضر در صدد تبيين ديدگاه دو فيلسوف نامدار، شيخ‏الرئيس، ابن‏سينا و حكيم، صدرالمتالهين و بيان اختلاف نظر آن دو درباره علم الهى است.علم در حكمت صدرايى، امرى وجودى و داراى مراتب و در نظام مشايى، كيف نفسانى است.در حكمت متعاليه علم خداوند به‏ذات و علم به موجودات قبل از ايجاد و بعد از ايجاد، علمى حضورى، ولى در حكمت مشاء علم ذات به‏ذات و علم به صور متقرره در ذات، حضورى و علم به موجودات خارجى، قبل و بعد از ايجاد، حصولى است.در اين مقاله به پرسشهايى نظير: آيا خداوند علم دارد؟ اگر علم دارد، علم او چه نوع علمى است، حضورى يا حصولى، تفصيلى يا اجمالى؟ آيا علم او به موجودات قبل از ايجاد است‏يا بعد از ايجاد؟ آيا حق تعالى به موجودات مادى و متغير علم دارد يا نه؟ اگر علم دارد علمش جزئى است‏يا بر وجه كلى؟ آيا علم خداوند تابع است‏يا متبوع؟ پاسخ داده شده است.

كليد واژه‏ها:

1- ابن سينا 2- صدرالمتالهين 3- علم 4- علم الهى 5- صور مرتسمه

1- مقدمه

يكى از دشوارترين مباحث فلسفه و كلام، مبحث علم واجب تعالى است.در بين مسائل عقلى كمتر مساله‏اى يافت مى‏شود كه تا به اين حد مورد اختلاف و معركه آراء باشد و از آنجا كه قلمرو آن تنها محدود به مباحث نظرى نيست، بلكه ارتباط وثيقى با رفتارهاى فردى و كاركردهاى اجتماعى دارد، اهميت آن، دو چندان شده است.در اهميت و دشوارى اين موضوع همين بس كه فرزانه‏اى چون بوعلى‏سينا - كه نبوعش شهره عام و خاص است و طلوعش در آسمان حكمت افق‏هاى گسترده و جديدى را بر روى طالبان حقيقت گشود و سبب درخششى بى‏پايان (كه ملهم از وحى الهى است) در عرصه‏هاى مختلف علمى گرديد - در حل پاره‏اى از مسائل آن با مشكل جدى مواجه گشته است. (1)

2- تعريف علم از ابن سينا

شيخ در موارد متعددى علم را تعريف كرده است، از جمله: كتاب النجاة (2) ، كتاب النفس (3) ، التعليقات (4) و الشفاء (5) .صدرالمتالهين به شيخ نسبت داده كه وى گاهى علم را به معناى سلبى و گاهى به معناى صور مرتسمه و گاهى آن را مجرد اضافه دانسته است. (6)

تعريف شيخ از علم در اشارات بدين‏گونه است: «درك (7) الشى‏ء هو ان تكون حقيقته متمثلة عندالمدرك يشاهدها ما به يدرك فاما ان تكون تلك الحقيقة نفس حقيقة الشى الخارج عن المدرك...او يكون مثال حقيقته مرتسما فى ذلك المدرك غير مباين له و هو الباقى‏» (8)

ابن‏سينا در عبارت فوق ادراك را تمثل حقيقت چيزى نزد مدرك دانسته است و چون لفظ «تمثل‏» به معناى شبح نيست اين اشكال پيش نمى‏آيد كه وجود اين الفاظ دلالت دارد كه تعريف، مربوط به ادراك امور مادى است و بقيه انواع ادراك را شامل نمى‏شود بلكه مثال به معناى ما به الشى هو هو مى‏باشد (چنانكه مراد از صورت در تعريف ديگران نيز همين است) و تعريف شامل ادراك ماديات و مجردات مى‏شود.

شيخ معتقد است كه خود خارج نمى‏تواند نزد مدرك حاضر باشد پس بايد صورت انتزاع شده از خارج نزد فاعل ادراك حاضر شود.

3- تعريف علم از صدرالمتالهين

صدرالمتالهين در موارد متعددى بحث علم را مطرح كرده است.خلاصه سخن ايشان در كتاب اسفار (9) چنين است:

1- علم امرى وجودى است نه عدمى.از اين‏رو، علم، نفس تجرد از ماده نيست، زيرا تجرد معناى عدمى دارد.

2- علم كه امرى وجودى است وجودش بالفعل است.

3- اين وجود بالفعل، صرف فعليت است و قوه و عدم در آن نيست.

4- اين امر وجودى بسيط و مجرد است.

5- اين امر وجودى واحد است و كثرتى ندارد. (10)

ايشان در «المبدا والمعاد» پس از بيان چهار مقدمه در باره تعريف علم مى‏گويد: «به گواهى و تاييد تحقيقات گسترده و حدس صحيح و فطرت سليم و در پرتو تلاش و تتبع و تجارب، اين مطلب محقق و مبين مى‏گردد كه علم عبارت است از حصول شى‏ء مجرد از ماده و عوارض آن براى امر مجردى كه مستقل در وجود باشد، خواه اين حصول براى خودش (بنفسه) باشد چنانكه در علم حضورى است و خواه اين حصول براى غير، به صورت خود باشد مثل علم حصولى و علم حصولى گاهى حقيقى است همانند علم به غير كه معلوم براى عالم حقيقتا حاصل شده است و گاهى حكمى است همانند علم به نفس كه در اين صورت معلوم عين عالم است نه اينكه براى عالم حاصل شده باشد بلكه در حكم حصول براى عالم است، اين تعريف علم - و اينكه حصول گاهى حصول لنفسه است و گاهى حصول للغير - در مورد بارى‏تعالى نيز جارى است. (11)

/ 10